مجله اینترنتی

مجله اينترنتي سايت آريا
مجله اينترنتي

         روزنامه شهروند: هفته پاياني نيم‌فصل اول ليگ برتر فوتبال زنان تحت‌تأثير يك اتفاق ويژه قرار داشت. زهرا خواجوي، دروازه‌بان تيم وچان كردستان كه تا پايان هفته دهم هيچ گلي دريافت نكرده بود و ركورد كلين‌شيت ٩٠٠دقيقه‌اي را از خود به جاي گذاشته بود، تنها با بسته نگه‌داشتن دروازه خود به مدت ٤٠دقيقه مي‌توانست ركورد جديدي را در فوتبال ايران به ثبت برساند. با اينكه خيلي‌ها اميدوار بودند او با يك كلين‌شيت ديگر براي رسيدن به ركورد يك‌هزار دقيقه‌اي خيز بردارد، اين دروازه‌بان ٢١ساله با وجود شكستن ركورد پيام نيازمند، با دريافت ٣ گل و شكست تيمش حسابي غافلگير شد. با اين حال همين ركورد ٩٥٣دقيقه‌اي او را در كنار بزرگان دروازه‌باني جهان در تاريخ قرار داد.

 

عبور زهرا از پيام

با اينكه تا قبل از اين هيچ ركوردي از تعداد دقايق بسته نگه‌داشتن دروازه توسط يك دروازه‌بان در ليگ زنان ثبت نشده بود، آمار خيره‌كننده زهرا خواجوي درون دروازه تيم وچان كردستان باعث شد تا او با دروازه‌بان‌هاي برتر ليگ‌برتر مردان مقايسه شود. در ليگ نوزدهم پيام نيازمند، دروازه‌بان سپاهان ركورد قبلي را كه در اختيار سيدحسين حسيني بود، شكست و ٩٤٠دقيقه دروازه‌اش را بسته نگه داشت. زهرا خواجوي هم كه در ١٠ بازي ابتدايي تيمش در ليگ زنان هيچ گلي دريافت نكرده بود، ديروز اين فرصت را داشت تا در بازي آخر نيم‌فصل كه از حساسيت بالايي هم برخوردار بود، اين ركورد را جابه‌جا كند. با گذر از دقيقه ٤٠ بازي وچان كردستان و شهرداري بم، اين خبر روي خروجي همه رسانه‌ها قرار گرفت كه اين دختر ٢١ساله ركورد جديدي را در تعداد دقايق كلين‌شيت يك دروازه‌بان در ايران به ثبت رساند.

توقف در دقيقه ٩٥٣

 

زهرا خواجوي كه بعد از عبور از ركورد پيام نيازمند به سوي ركورد كلين‌شيت يك‌هزاردقيقه‌اي خيز برداشته بود، در دقيقه ٥٣ مسابقه دروازه خود را بازشده ديد. اين نقطه توقفي براي يك ركورد شگفت‌انگيز بود كه مي‌توانست چهار رقمي شود، اما نشد. اين گلر ٢١ ساله نهاوندي كه در اين فصل عادت به گل‌نخوردن داشت، گويا بعد از شكستن طلسم دروازه‌اش حسابي به هم ريخت، چون او دوبار ديگر هم گل دريافت كرد تا تيمش درنهايت ٣ بر يك بازنده مسابقه شود و قهرماني نيم‌فصل را از دست بدهد.

گلر ٢١ساله؛ بالاتر از بزرگان فوتبال ايران

شايد مقايسه درستي نباشد؛ اگر بخواهيم عملكرد يك دروازه‌بان در ليگ برتر زنان را با همتايان او در فوتبال مردان مقايسه كنيم؛ به‌ويژه اينكه زهرا خواجوي در سال٩٨ چنين ركوردي ثبت كرده و بزرگاني همچون عابدزاده و حجازي در سال‌هاي دور نام خود را در جدول دروازه‌بان‌هايي جا دادند كه بيشترين دقايق كلين‌شيت متوالي را داشتند. با اين حال از نظر آماري زهرا خواجوي فعلا صدرنشين دروازه‌بان‌هاي تاريخ ايران از نظر تعداد دقايق بسته نگه‌داشتن دروازه در بازي‌هاي باشگاهي به شمار مي‌رود.

خواجوي در فهرست ١٠٠ دروازه‌بان برتر جهان

 

شايد جالب باشد بدانيد در تاريخ بازي‌هاي باشگاهي فوتبال در جهان، يك دروازه‌بان برزيلي به نام «مازاروپي» با ١٨١٦دقيقه بسته نگه‌داشتن دروازه به صورت متوالي صدرنشين اين جدول به شمار مي‌رود. او از هجدهم مي‌١٩٧٧ تا هفتم سپتامبر ١٩٧٨ به مدت ١٨١٦دقيقه متوالي دروازه‌اش را در تيم‌هاي واسكودوگاما و ريودوژانيروي برزيل حفظ كرد تا صاحب معتبرترين ركورد در اين عرصه شود.

از دروازه‌بان‌هاي شاخص حاضر در فهرستي كه از ركوردداران كلين‌شيت در بازي‌هاي باشگاهي تاريخ جهان منتشر شده، مي‌توان به «ادوين فان درسار» هلندي و «دينوزوف» ايتاليايي اشاره كرد. فان درسار در سال ٢٠٠٨ و زماني كه وظيفه حراست از دروازه منچستريونايتد را برعهده داشت، توانست ركورد ١٣٠٢دقيقه‌اي را به نام خود ثبت كند تا در رده ششم فهرست برترين‌ها قرار بگيرد.

قبل از اين در رده‌بندي جهاني كه از سوي سايت تاريخ و آمار فدراسيون فوتبال جهان اعلام شده بود، بهرام مودت با ٨٤٤دقيقه در رده ١١٩ جهان جاي گرفته بود. حالا زهرا خواجوي با اين ركورد ٩٥٣دقيقه‌اي مي‌تواند جزو ١٠٠ دروازه‌بان برتر تاريخ فوتبال جاي بگيرد؛ البته شايد اگر اين رده‌بندي در فوتبال زنان هم وجود داشته باشد، او قطعا رتبه‌اي شگفت‌انگيز در تاريخ فوتبال زنان جهان به دست مي‌آورد. به هرحال همين قرارگرفتن نام دختر ٢١ساله فوتبال ايران در ميان بزرگ‌ترين دروازه‌بان‌هاي تاريخ جهان قطعا افتخار بزرگي براي او و فوتبال ايران خواهد بود.              


ادامه مطلب
امتیاز:
بازدید:
برچسب: ،
موضوع:
[ ۹ دى ۱۳۹۸ ] [ ۰۵:۰۶:۲۰ ] [ اميد ] [ نظرات (0) ]

         برترين‌ها: شعر، نشانه يك زندگي عالي و بشري است. انسان با خيال زندگي مي‌كند و بهترين چيزي كه خيال را تحت تاثير قرار مي‌دهد شعر است، شعر، حقيقتي است كه اگر نمي‌شود سراينده آن بود، دست كم مي‌توان خواننده آن شد و از روزمرگي رهيد.

شعر در كوتاه‌ترين و موجزترين و خوش آهنگ‌ترين و مناسب‌ترين همنشيني واژه‌هاي آشنا، ما را با معنايي درگير مي‌كند كه براي عقل، نامفهوم و موهوم و بيگانه است، اما براي دل و جان، آشنا و حس شدني است. شعر، ميزباني صادق است كه قلب مخاطبان مستعد خود را هدف قرار مي‌دهد و آنان را به ساخت ناممكن‌ها و ناباوري‌ها فرا مي‌خواند تا خود ببينند و باور كنند كه اگر ايمان و عشق باشد، هر ناممكني ممكن مي‌شود. گاهي هم شعر ابزاري براي بيان ناگفتني‌ها مي‌شود.

قبلا گزيده‌اي از اشعار را در قالب ابيات زيبا و تاثيرگذار با تايپوگرافي‌هاي متفاوت در اختيار شما قرار مي‌داديم كه به خواست شما تصميم به بازنشر آن گرفتيم. هنوز هم مثل هميشه پذيراي پيشنهادات و انتقادات شما همراهان هميشگي برترين‌ها هستيم. شما هم مي‌توانيد اشعار شاعر محبوب خود را در قسمت نظرات براي ما ارسال نماييد.

***

 

جهان بي عشق چيزي نيست جز تكرار يك تكرار

(فاضل نظري)

 

هر كه ر دوست شدم

دشمن جان گشت مرا

(محمدتقي بهار)

 

از چه با من نشوي يار چه مي‌پرهيزي

(وحشي بافقي)

 

مدتي هست كه حيرانم و تدبيري نيست

عاشق بي‌سروسامانم و تدبيري نيست

(وحشي بافقي)

 

چو شب به راه تو ماندم كه ماه من باشي

چراغ خلوت اين عاشق كهن باشي

(هوشنگ ابتهاج)

 

هم از سكوت گريزان، هم از صدا بيزار

چنين چرا دلتنگم؟ چنين چرا بيزار

(فاضل نظري)

 

من اگر نيكم و گر بد تو برو خود را باش

هركسي آن درود عاقبت كار كه كشت

(حافظ)

 

طعنه بر ما مزن اي دوست كه خود معترفيم

دف‌زنان بر سر بازار به رسوايي خويش

(خيام نيشابوري)

 

مرا به هيچ بدادي و من هنوز بر آنم

كه از وجود تو مويي به عالمي نفروشم

(سعدي)

 

مرا ببر آنجا كه بودنت تمام نمي‌شود

(مريم قهرمانلو)

 

بي گفت و ناله عالم اسرار ما تويي

(مولانا)

 

غير رويت هر چه بينم نور چشمم كم شود

(مولانا)

 

پاييز هم رفت و به جز حسرتش نماند

مثل خودت كه رفتي و ديگر نيامدي

(اميد صباغ نو)

 

به چه مشغول كنم ديده و دل را كه مدام

دل تو مي‌طلبد ديده تو را مي‌جويد

(صائب تبريزي)

 

با خويشتنم خوش است، زير پس من و من

(مولانا)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

طراحي: بهنام رائين

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

              


ادامه مطلب
امتیاز:
بازدید:
برچسب: ،
موضوع:
[ ۹ دى ۱۳۹۸ ] [ ۰۵:۰۰:۱۲ ] [ اميد ] [ نظرات (0) ]

         برترين‌ها: اين روز‌ها در عصر طلايي تلويزيون به سر مي‌بريم و در شبكه‌هاي تلويزيوني و سرويس‌هاي استريمينگ و اينترنتي شاهد هيجان و غوغايي بي‌سابقه هستيم. هر هفته چندين سريال جديد منتشر شده و تعداد سريال‌ها به حدي زياد شده كه تماشاي تمامي آن‌ها حتي براي عاشقان سرسخت دنياي تلويزيون نيز سخت و تقريباً غيرممكن شده است. در اين ميان، بيش از پيش شاهد حضور ستارگان طراز اول سينما در سريال‌ها و شو‌هاي تلويزيوني هستيم.

بدون شك مهم‌ترين دليل براي اينكه يك بازيگر طراز اول سينماي جهان به بازي در يك سريال تلويزيوني كه همواره رسانه‌اي كوچكتر، كم‌اهميت‌تر و دون‌پايه‌تر از سينما بوده بحث مالي است. اما شبكه‌هاي تلويزيوني تا چه اندازه حاضر به ريخت و پاش براي آوردن ستاره‌هاي هاليوود به تلويزيون هستند؟ در عصر حاضر نام سلبريتي‌هاي مشهور مي‌تواند به موفقيت هر برنامه‌اي در دنياي سرگرمي تبديل شود، زيرا هر چهره مشهور هاليوودي مي‌تواند ميليون‌ها مخاطب را به يك سريال يا برنامه تلويزيوني جذب نمايد. بدين ترتيب رقابت بين شبكه‌ها و تهيه‌كنندگان براي وسوسه اين ستارگان و به خدمت گرفتن آن‌ها به بالا رفتن دستمزد‌ها در دنياي تلويزيون و رسيدن به رقم‌هاي نجومي شده است.

نورمن ريداس كه پس از خروج اندرو لينكلن از سريال «مردگان متحرك» (The Walking Dead) به چهره اصلي سريال تبديل شد براي هر اپيزود اين سريال بيش از ۱ ميليون دلار دستمزد دريافت مي‌كند. قبل از انتشار فصل سوم سريال «وست ورلد» (Westworld) نيز اعلام شد كه ستارگان اصلي اين سريال علمي تخيلي با افزايش قابل توجه در دستمزد‌هاي خود به پيشواز انتشار فصل سوم رفته‎اند.

ريس ويترسپون و نيكول كيدمن نيز براي بازي در فصل دوم سريال درام برنده جايزه امي «دروغ‌هاي بزرگ كوچك» (Big Little Lies) درخواست دستمزد‌هاي بيش از يك ميليون دلار را داشتند. بازيگران اصلي سريال «بازي تاج و تخت» (Game of Thrones) نيز به عنوان يكي از بزرگترين، محبوب‌ترين و پرهزينه‌ترين سريال‌هاي تاريخ تلويزيون، در فصول پاياني پاياني يك ميليون دلار دستمزد دريافت كرده و دستمزد آن‌ها در فصل پاياني بيشتر از اين رقم شده بود. بدين بهانه در ادامه قصد داريم شما را با گرانقيمت‌ترين و پردرآمدترين ستارگان تلويزيون در يكسال گذشته و در تاريخ تلويزيون آشنا كنيم.

گرانقيمت‌ترين بازيگران تلويزيون در يكسال گذشته به ازاي هر اپيزود

كيت هرينگتون- ۱.۲۰۰.۰۰۰ دلار- «Game of Thrones»

 

 

اميليا كلارك- بيش از ۱.۲۰۰.۰۰۰ دلار- «Game of Thrones»

 

 

پيتر دينكليج- بيش از ۱.۲۰۰.۰۰۰ دلار- «Game of Thrones»

 

 

لنا هيدي- بيش از ۱.۲۰۰.۰۰۰ دلار- «Game of Thrones»

 

 

نيكولاي كاستر-والديو- بيش از ۱.۲۰۰.۰۰۰ دلار- «Game of Thrones»

 

 

نورمن ريداس- ۱.۰۰۰.۰۰۰ دلار- سريال «The Walking Dead»

 

 

اليزابت ماس- ۱.۰۰۰.۰۰۰ دلار- سريال «The Handmaid's Tale»

 

 

نيكول كيدمن- ۱.۰۰۰.۰۰۰ دلار- سريال «Big Little Lies»

 

 

ريس ويترسپون- ۱.۰۰۰.۰۰۰ دلار- «Big Little Lies»

 

 

جيم پارسونز- ۱.۰۰۰.۰۰۰ دلار- «The Big Bang Theory»

 

 

كيلي كوئوكو- ۱.۰۰۰.۰۰۰ دلار- «The Big Bang Theory»

 

 

جان گالكي- ۱.۰۰۰.۰۰۰ دلار- «The Big Bang Theory»

 

 

كونال نايار- ۱.۰۰۰.۰۰۰ دلار- «The Big Bang Theory»

 

 

دواين راك جانسون- ۶۵۰.۰۰۰ دلار- «Ballers»

 

 

جوليا رابرتس- ۶۰۰.۰۰۰ دلار- «Homecoming»

 

 

الن پومپئو- ۵۷۵.۰۰۰ دلار- «Grey's Anatomy»

 

 

مارك هارمون- ۵۲۵.۰۰۰ دلار- «NCIS»

 

 

شان پن- ۵۰۰.۰۰۰ دلار- «The First»

 

 

كوين كاستنر- ۵۰۰.۰۰۰ دلار- «Yellowstone»

 

 

كلر دينس- ۴۵۰.۰۰۰ دلار- «Homeland»

 

 

جان گودمن- ۳۷۵.۰۰۰ دلار- «The Conners»

 

 

لوري متكالف- ۳۷۵.۰۰۰ دلار- «The Conners»

 

 

سارا گيلبرت- ۳۷۵.۰۰۰ دلار- «The Conners»

 

 

وينونا رايدر- ۳۵۰.۰۰۰ دلار- «Stranger Things»

 

 

ديويد هاربر- ۳۵۰.۰۰۰ دلار- «Stranger Things»

 

 

ميلو ونتيميليا- ۲۵۰.۰۰۰ دلار- «This Is Us»

 

 

مندي مور- ۲۵۰.۰۰۰ دلار- «This Is Us»

 

 

استرلينگ كي براون- ۲۵۰.۰۰۰ دلار- «This Is Us»

 

 

كريسي متز- ۲۵۰.۰۰۰ دلار- «This Is Us»

 

 

جاستين هارتلي- ۲۵۰.۰۰۰ دلار- «This Is Us»

 

 

البته اين دستمزد‌ها كه به آن‌ها اشاره شد بالاترين دستمزد‌هايي نبوده كه براي بازي در هر اپيزود به يك بازيگر داده شده است. در ادامه شما را با ۴ بازيگر ديگري آشنا مي‌كنيم كه دستمزد‌هاي بيشتري گرفته و گرانقيمت‌ترين بازيگران تاريخ تلويزيون لقب گرفته‌اند.

چارلي شين- ۲.۰۰۰.۰۰۰ دلار- «Two and a Half Men»

 

 

ري رومانو- ۱.۸۰۰.۰۰۰ دلار- «Everybody Loves Raymond»

 

 

كلزي گرامر- ۱.۶۰۰.۰۰۰ دلار- «Frasier»

 

 

تيم آلن- ۱.۲۵۰.۰۰۰ دلار- «Home Improvement»

 

منبع: businessinsider              


ادامه مطلب
امتیاز:
بازدید:
برچسب: ،
موضوع:
[ ۹ دى ۱۳۹۸ ] [ ۰۴:۵۴:۱۲ ] [ اميد ] [ نظرات (0) ]

         روزنامه اعتماد - بهار سرلك: فردريش دورنمات، نويسنده و نمايشنامه‌نويس سوييسي همانند برتولت برشت، نمايشنامه‌نويس آلماني، امكانات دراماتيك تئاتر حماسي را واكاوي و گسترش دادند. هر دوي آن‌ها را «بااصالت‌ترين نظريه‌پردازان اين جريان تئاتري مي‌دانند. دورنمات در سوييس به دنيا آمد و به جرات مي‌توان گفت عمرش را به هنر اختصاص داد. به مناسبت بيست‌ونهمين سالروز درگذشت اين نمايشنامه‌نويس و نويسنده نكاتي جالب درباره زندگي و حرفه‌اش مرور كرده‌ام كه در ادامه مي‌خوانيد.

 

سر دوراهي ادبيات و نقاشي

دورنمات به راحتي ژانرش را عوض مي‌كرد و نه تنها در فرم‌هاي دراماتيك و نمايشنامه‌هاي راديويي و صحنه تئاتر بلكه در قالب‌هاي نثري از حكايت، داستان، رمان كوتاه و رمان بلند گرفته تا جستار، رساله فلسفي و روايت‌هاي خودزندگينامه‌اي به كمال رسيد. او همچنين مجموعه اشعاري هم سرود. با وجود اين انتخاب نخستش از ميان اين قالب‌هاي ادبي، داستان و درام نبود؛ او ميان دوراهي ادبيات و نقاشي گير افتاده بود.

دورنمات به حلقه چند نويسنده قرن بيستمي انگشت‌شمار تعلق داشت -از جمله در ادبيات آلمان به تنهايي مي‌توان به هرمان هسه، اوسكار كوكوشكا، ارنست بارلاش و گونتر گراس اشاره كرد- كه نبوغ ادبي‌شان با استعدادي شگرف در هنر‌هاي بصري تركيب شده بود.

در مورد دورنمات جذبه هنري زودتر از گرايش به نوشتن خودش را نشان داد؛ فردريش ۶ ساله مشتاق به تصوير درآوردن صحنه‌هاي آخرالزماني به‌خصوص روايت توفان و نبرد‌هاي بزرگ بود كه در انجيل و تاريخ سوييس توصيف‌شان را خوانده بود. هنگامي كه در دبستان تحصيل مي‌كرد، اوقات فراغتش را در كارگاه نقاشان محلي مي‌گذراند. اين نقاشان مشوقي شدند تا او در اشتياقش به نقاشي و طراحي غرق شود.

نقاشي پركار

دورنمات تا آخر عمرش طراحي با سياه‌قلم و گواش را ادامه داد. او در اين آثارش صحنه‌هاي آخرالزماني يا درون‌مايه‌هاي فاجعه‌بار را به تصوير مي‌كشيد كه نقشي مهم در آثار ادبي‌اش نيز ايفا كردند. دورنمات از كودكي به ديوار اتاق‌ها، آپارتمان و خانه‌اش نقاشي‌هاي ديواري چهره‌هاي پرخاشگر نصب مي‌كرد؛ در حاشيه متون دراماتيكش طراحي‌هايي مي‌كرد كه ديدگاهش به صحنه‌هاي اجرا و اشكال روي صحنه را نشان مي‌داد؛ طرح جلد و روكش جلد‌هاي كتاب‌هايش را خودش مي‌كشيد همچنين تابلو‌هاي آبرنگ بي‌شماري خلق كرد.

اواخر دهه ۱۹۷۰ و پس از دوره‌اي كه از تئاتر دوري كرد، آثار نقاشي‌اش ابتدا در سال ۱۹۷۶ و نزديك به دو دهه بعد در زوريخ و برن مكررا به نمايش درآمد. همچنين اين آثار در كاتالوگ‌هايي عرضه شدند كه برجسته‌ترين آن‌ها طراحي‌اي بود كه در آن منتقدي با صورتي چاق، دهانش را از بشقابي پر از نويسنده‌هاي شبيه به ميگو پر كرده است.

 

فراري از مدرسه و دانشگاه

دورنمات دست‌كم ۱۴ سال ابتداي زندگي‌اش را در روستاي امنتل زندگي كرد. سال ۱۹۳۵ خانواده‌اش به شهر برن نقل‌مكان كرد و در آنجا پدرش پيشواي روحاني بيمارستان Salem شد. دورنمات در مدرسه راهنمايي مسيحيان ثبت‌نام كرد. دو سال و نيم در اين مدرسه دوام آورد تا اينكه نامه اخراجش را به او دادند. به مدرسه ديگري كه مسوولاني سخت‌گير نداشت، رفت وبه راحتي آب خوردن سر كلاس‌هايش حاضر نمي‌شد. در اين اوقات به سالن تئاتر شهر برن مي‌رفت، چون عمويش كه سمتي دولتي داشت براي او صندلي رزرو مي‌كرد.

از دبيرستان كه فارغ‌التحصيل شد و انستيتوي هنر از ثبت‌نامش خودداري كرد به دانشگاه زوريخ رفت. در آنجا هم يك نيم‌سال در رشته فلسفه، ادبيات و علوم طبيعي دوام آورد. بعد دانشجوي فلسفه دانشگاه برن شد. در آن وقت براي امرار معاش زبان يوناني و لاتين درس مي‌داد. اگرچه زبان و فرهنگ سوييس با زبان و فرهنگ آلمان، فرانسه و ايتاليا درهم آميخته است، در جنگ جهاني دوم (۱۹۴۵- ۱۹۳۹) كشوري بي‌طرف بود.

هرچند نيروي انساني قدرتمندي داشت و شهروندانش را به خدمت مي‌گرفت تا از حمله آلمان به كشورشان جلوگيري كنند، به همين دليل اين‌بار هم در تحصيل دورنمات وقفه‌اي ايجاد و به خدمت در ارتش فراخوانده شد. سال ۱۹۴۲ دورنمات به دانشگاه زوريخ بازگشت و دو نيم‌سال در آنجا تحصيل كرد. در اين دوران اغلب اوقاتش را در معيت نقاشان مي‌گذراند و نمايشنامه و داستان مي‌نوشت. در سال ۱۹۴۳ بيماري هپاتيت او را وادار به بازگشت به خانه‌اش در برن كرد. آخرين بار چهار نيم‌سال را در دانشگاه برن مشغول خواندن فلسفه شد و نوشتن پايان‌نامه دكترا با موضوع «سورن كي‌يركگور و تراژدي» دغدغه‌اش شد.

تاثير گئورگ بوشنر

اما دورنمات فلسفه را به صورت جدي دنبال نكرد و تصميم گرفت به نوشتن روي بياورد. انگيزه او از اين تصميم شايد با خاطره برخورد اتفاقي‌اش با مقبره گئورگ بوشنر، نويسنده آلماني، در زوريخ تقويت شده بود. بوشنر كه در سال ۱۸۳۷ و در ۲۶ سالگي در زوريخ از دنيا رفت، نمايشنامه «ويتسك» را خلق كرده بود. نمايشنامه كه پرداختش به درون‌مايه ضدقهرمان، از ويژگي‌هاي جدانشدني درام مدرن و ادبيات داستاني معرفي مي‌شود. دورنمات گفته بود «ويتسك» تاثيري شگرف بر نوشته‌هاي او گذاشته بود. «ويتسك» آخرين نمايشنامه بوشنر محسوب مي‌شود و پس از درگذشتش نيمه‌تمام مانده بود، عده‌اي از نويسندگان، ويراستاران و مترجمان آن را تكميل كردند، به همين دليل هم دورنمات اين نمايشنامه را كه دچار مشكلات ساختاري بود، ويرايش و اصلاح كرد.

 

ازدواج و شكست‌هاي پي‌درپي در صحنه تئاتر بازل

در سال ۱۹۴۶ دورنمات با بازيگري به نام لوتي گيسلر ازدواج كرد و يك سال بعد در شهر بازل ساكن شدند. آن زمان دورنمات در حال تكميل نخستين نمايشنامه راديويي‌اش «جفت» (۱۹۶۰) كه راديوي سوييس آن را رد كرد و نخستين نمايشنامه‌اش «نوشته شد» (۱۹۴۷) بود. در نخستين اجراي اين نمايش در زوريخ تماشاگران آن را هو كردند، اما منتقدان پي به استعداد و توانايي‌هاي دورنمات بردند و به همين دليل بنياد Welti براي تشويقش به نوشتن جايزه‌اي نقدي به او اهدا كردند. دومين نمايشنامه‌اش «نابينا» (۱۹۴۷) در نخستين توليدش نه كسي را از كوره به در برد نه علاقه كسي را برانگيخت و بعد از ۹ اجرا از رپرتوار تئاتر بازل بيرون گذاشته شد. اجراي اين تئاتر در دو سالن ديگر نيز موفق نبود.

ماندگارترين موفقيتش در صحنه تئاتر

ششم آگوست ۱۹۴۷ نخستين فرزند خانواده دورنمات، پيتر به دنيا آمد. پس از شكست نمايشنامه «نابينا» اين خانواده ديگر از پس تامين هزينه‌هاي زندگي در شهر بازل برنمي‌آمدند، بنابراين به دهكده شرنلز، جايي كه مادر لوتي خانه‌اي داشت، نقل‌مكان كردند. از طرفي دوستان و حامياني كه مي‌خواستند استعداد دورنمات را پرورش بدهند، به او كمك مالي مي‌كردند.

اگرچه پيش از نقل‌مكان به آن دهكده او موافقت كرده بود نمايشنامه‌اي با عنوان «ساخت برج بابل» را براي تئاتر بازل روي صحنه ببرد؛ بازيگران اثر مشخص شدند و نمايشنامه چهار پرده‌اي شد. اما ملاحظات دقيقش وادارش كرد اثر را از بين ببرد. بلافاصله نمايشنامه «رومولوس كبير» (۱۹۴۹) را نوشت كه به يكي از ماندگارترين موفقيت‌هاي او در صحنه تئاتر بدل شد.

اين اثر دانش نويسنده‌اش را از تاريخ روم و آثار كلاسيك نشان مي‌داد. نمايشنامه به حكمراني امپراتور رومولوس آگوستولوس طي آخرين دوره امپراتوري روم مي‌پردازد. اگرچه قرار نيست اين اثر مطابق با وقايع تاريخي باشد، بسياري از جزيياتش -مانند علاقه شديد شخصيت اصلي به پرورش طيور- از زندگي چهره‌ها و رويدادهاي تاريخي گرفته شده است.

اين نمايشنامه سال ۱۹۴۸ در زوريخ هم روي صحنه رفت و در سال ۱۹۴۹ نخستين اجراي مهم درونمات شد كه در آلمان و در سالن تئاتر گوتينگن روي صحنه رفت. منتقدان از تحسين اين اثر سرباز مي‌زدند و به آناكرونيسم و برخي از پي‌آمد‌هاي كميكش معترض بودند، اما اين اثر در تئاتر آلماني زبان و فراتر از مرز‌هاي آن به اثر نمايشي استاندارد بدل شد. شايد به اين دليل كه بعد از تراژدي‌هاي هولوكاست و جنايات جنگي متفقين، جهان آلماني زبان‌ها براي اثري تاريخي كه در آن ردپاي طنز ديده شود، دست‌وپا مي‌زدند.

 

ماجراي بي‌خانماني دورنمات

حتي پيش از نوشتن داستان‌هاي كوتاه «سگ» و «تونل»، دورنمات با نثرش به موفقيتي هم‌تراز با نمايشنامه‌هايش دست يافته بود، اما باز هم حق‌التاليف‌ها كفاف هزينه‌هاي زندگي‌شان را نمي‌داد و با به دنيا آمدن دو دختر ديگر، خانه مادر همسرش فضاي زيادي براي خانواده پنج نفره دورنمات نداشت. علاوه بر همه اين‌ها تهيه دارو‌هاي ديابت هم مبلغي را روي دست اين نمايشنامه‌نويس و نويسنده مي‌گذاشت.

به شهرت رسيده بود، اما هنوز نويسنده جواني با جيب خالي بود به همين دليل با پيشنهاد نوشتن داستاني كارآگاهي با چند ناشر مذاكره كرد و توانست قراردادي با يكي از آن‌ها امضا كند. دورنمات با پيش‌پرداخت ۵۰۰ فرانكي ناشر به خانه بازگشت، اما آن‌قدر به بي‌پولي عادت كرده بودند كه همسرش اطمينان پيدا كرد اين پول دزدي بود.

او براي خلق رمان كارآگاهي‌اش و دوري از هياهوي خانه، در منطقه ليگرز واقع در غرب سوييس خانه‌اي اجاره كرد. نتيجه رمان «قاضي و جلادش» شد كه ابتدا بين سال‌هاي ۱۹۵۰ تا ۵۱ در روزنامه «Der Schweizerische Beobachter» منتشر شد و مدتي بعد زماني كه در قالب كتاب چاپ شد، ميليون‌ها نسخه از آن به فروش رفت.

با نوشتن اين رمان‌هاي كارآگاهي بود كه حق‌التاليف نمايشنامه‌هاي راديويي‌اش آ‌ن‌قدر شد كه خانه‌اي در شهر نوشاتل خريد. او تا آخر عمرش در همين خانه زندگي كرد.

منتقد توسعه ابزار كشتار بود

دورنمات متن نمايشنامه «ازدواج آقاي مي‌سي‌سي‌پي» را در سال ۱۹۵۰ كامل كرد، اما تئاتر سوييس اين اثر را نپذيرفت. همچنين در سال ۱۹۵۲ هانس شويكارت، مدير سالن «Intimate Theater» مونيخ، افتتاحيه آن را كارگرداني كرد و جايگاه نمايشنامه‌نويس آوانگارد در آلمان را براي دورنمات مستحكم كرد. منتقدان اين نمايشنامه را ستودند اگرچه نمايشنامه بعدي او «فرشته‌اي به بابل مي‌آيد» (۱۹۵۳) نتوانست به پاي «ازدواج آقاي مي‌سي‌سي‌پي» برسد.

نمايشنامه «فيزيكدان‌ها» (۱۹۶۳) موفقيتي فراگير براي دورنمات رقم زد. اين نمايشنامه داستان دانشمندي درخشان است كه براي اينكه كشفيات خطرناكش را از مردان سياست مخفي نگه دارد و از دستكاري نشدن آزمايشاتش جلوگيري كند، در آسايشگاهي پنهان مي‌شود و وانمود مي‌كند ديوانه است. پس از جنگ جهاني دوم و طي اوج دوران جنگ سرد، زماني كه تلاش‌هاي دانشمندان را توسعه ابزار كشتار قلمداد مي‌كردند، اضطرابي به جان مردم افتاده بود و اين اثر بازتاب همين اوضاع است. دورنمات به كشوري تعلق داشت كه بي‌طرفي‌اش در تاريخ ثبت شده است و مي‌توان نگاه او به امريكا و شوروي را تصور كرد.

 

استريندبرگ بلي، شكسپير خير

نمايشنامه «شاه جان» (۱۹۶۸) كه دورنمات براساس نمايشنامه «زندگي و مرگ شاه جان» (۱۵۹۵) اثر ويليام شكسپير نوشت با استقبال مواجه شد، اما اقتباس ديگر او از شكسپير «تيتوس آندرونيكوس» (۱۹۷۰) يك شكست تمام عيار محسوب مي‌شد. تماشاگران حين اجرا آن را هو كرده و منتقدان يك‌سره آن را رد كردند. موفق‌ترين اقتباس او «بازي استريندبرگ» (۱۹۶۹) براساس بخش اول و پايان بخش دوم نمايشنامه «رقص مرگ» نوشته آگوست استريندبرگ است.

ترك تئاتر و رقص مرگ

آخرين اثر نمايشي دورنمات، «Achterloo ۱۹۸۳» است. دورنمات چهار بازبيني روي اين اثر كه عنوانش را از شعري كودكانه گرفته بود، انجام داد و دست آخر نسخه نهايي‌اش براي جشنواره Schwetzingen در سال ۱۹۸۸ آماده شد. اگرچه در سال ۱۹۸۸ دورنمات تصميمش را مبني بر ترك تئاتر اعلام كرد و دو سال بعد و پس از چند سكته قلبي و سال‌ها دست‌وپنجه نرم كردن با ديابت، به تاريخ چهاردهم دسامبر ۱۹۹۰ در خانه‌اش در نوشاتل از دنيا رفت.              


ادامه مطلب
امتیاز:
بازدید:
برچسب: ،
موضوع:
[ ۹ دى ۱۳۹۸ ] [ ۰۴:۴۸:۲۳ ] [ اميد ] [ نظرات (0) ]

         روزنامه ايران - خسرو نقيبي: پس‌از نخستين مواجهه با فيلم «ماجراي نيمروز: رد خون» به محمدحسين مهدويان و سيدمحمود رضوي كه براي فيلم به‌ظاهر مردانه‌شان در جشنواره فجر روي جواد عزتي و هادي حجازي‌فر حساب مي‌كردند كه نامزد و برنده جايزه‌هاي بازيگري شوند، گفتم «اين فيلم سيما است. روي ديده شدن بهنوش طباطبايي كار كنيد.»

در همهمه خون و آتش، «رد خون» برگ برنده‌اش تكيه روي زناني است كه از اردوگاه اشرف راهي تهران مي‌شوند و با خود مادرانگي و عشق و خانواده به دل جنگ مي‌آورند؛ زناني نابخشوده كه هنوز درك نكرده‌اند تاوان خيانت به وطن بزرگ‌تر از جهان زنانه آنهاست. سيما در رأس اين گروه زنان، بزرگ‌ترين قرباني هم هست.

 

زني كه براي دفاع از خاك رفته، اما كم آورده و به آن سمت غلتيده و حالا برادر و همسرش اين سمت ميدان ايستاده‌اند و او آن سمت. موقعيتي به شدت دراماتيك كه بازيگرش بايد آن را روي يك مرز ويژه بازي كند كه نه حق دارد و نه قاتل است. بهنوش طباطبايي در «ماجراي نيمروز: رد خون» چنين مي‌كند. نقشي را بازي مي‌كند كه از شاه‌نقش‌هاي بازيگري زن در دهه ۹۰ است؛ و اعتقاد دارم از پس آن برمي‌آيد. با او كه اين روز‌ها روي صحنه تالار وحدت در نقش مري پاپينز صحنه را در اختيار دارد، از سينما حرف زده‌ام. از فيلم «رد خون». از «سيما» يي كه با جان و دل بازي‌اش كرده است.

بي‌راه نيست اگر بگويم اين ماه‌ها از آن بهنوش طباطبايي است. روي پرده سينما با فيلمي به ظاهر مردانه كه محورش البته يك زن است؛ شما... و روي صحنه تئاتر هم با مري پاپينز. در اين گفتگو البته مي‌خواهيم درباره سينما حرف بزنيم؛ «سيما»‌ي «ماجراي نيمروز: رد خون» به نوعي شايد مزد تلاش و حضور بازيگري باشد كه در اين سال‌هاي سينماي ايران بسيار تلاش كرده و اين تلاش هم به چشم آمده. ويژگي اصلي «ماجراي نيمروز» اين است كه برخلاف آنكه به نظر مي‌رسد يك تريلر سياسي باشد، در واقع يك فيلم زنانه است و درام آن روي يك زن شكل مي‌گيرد.

خودم هم فكر مي‌كردم فيلم مردانه‌اي است. همه جا هم به شوخي مي‌گفتم كه اين فيلم جوادسالار و هادي‌سالار است! از اين زاويه كه مي‌گوييد وقتي به آن نگاه مي‌كنم، مي‌بينم كه بله، شايد واقعاً اين يك فيلم زنانه باشد.

نقش سيما بسيار سخت و موقعيت آن بسيار دشوار است. درباره نخستين باري كه با فيلمنامه مواجه شديد حرف بزنيم و اتفاقاتي كه افتاد. چرا سيماي «رد خون»؟

من حدود دو سال و خرده‌اي مطلقاً كار نكردم. نه در سينما و نه در سريال‌هاي تلويزيوني. فقط دو سال پيش يك كار تئاتر داشتم به اسم «آيينه‌هاي روبه‌رو» كه طبق فيلمنامه‌اي از استاد بيضايي بود و آقاي رحمانيان كارگرداني كرده بودند. اين دو سه سال خيلي به من سخت گذشت. براي خودم تصميمي گرفته بودم كه بايد پايش مي‌ايستادم. تصميم گرفته بودم كار نكنم، مگر كاري كه محكم بتوانم پاش بايستم و ازش دفاع كنم.

ديگر وقت آن بود كه يك تغيير يا انقلاب در مورد كارم صورت گيرد. فيلمنامه‌هاي مختلفي به من پيشنهاد شد كه بار‌ها گفته‌ام كار كردن روي آن‌ها خيلي راحت‌تر از كار نكردن و در خانه نشستن بود، اما تصميم گرفتم كه اين سختي را به جان بخرم. اين موضوع براي يك بازيگر كه دوست دارد بازي كند، ديده شود و خودش را محك بزند خيلي سخت است، اما تصميم گرفتم كار نكنم، چون ويژگي اصلي نقش‌هايي كه به من پيشنهاد مي‌شد فقط ظاهري و فيزيكي بود. ديگر از اين جور نقش‌ها خسته‌ام. با خودم فكر كردم بايد صبر كنم تا اتفاقي كه دوست دارم رقم بخورد، حالا ممكن بود دو سال تبديل بشود به شش يا هفت سال و ممكن بود جايي دوباره به آن نقش‌ها تن بدهم. اما خدا را شكر، صبرم نتيجه داد.

براي بازيگران چنين موقعيتي سخت مي‌گذرد. چه‌طور آن را گذرانديد و از وسوسه بازي مقابل دوربين گذر كرديد؟

حرف و حديث و حاشيه و قضاوت كم نبود. بايد آن‌ها را هم تحمل مي‌كردم؛ اما خوشحالم كه اين كار را كردم. صبر كردم، اما صبرِ همزمان با تلاش. تلاش يعني اينكه مثل يك بازيگر حرفه‌اي زندگي كردم، هر روز تمرينات خودم را داشتم و جا‌هايي وقتي دلم خيلي مي‌گرفت، نمايشنامه‌هايي را كه قبلاً كار كرده بودم دست مي‌گرفتم، مي‌خواندم‌شان، دوباره حفظ شان مي‌كردم، اتود مي‌زدم و جلوي آيينه بازي‌شان مي‌كردم.

سعي مي‌كردم خودم را نگه دارم. وقتي آقاي رضوي به من «رد خون» را پيشنهاد داد، خيلي خوشحال و مشعوف شدم. همان نقشي بود كه مي‌خواستم، نقشي سخت و پر از چالش از سينماي محمدحسين مهدويان؛ فيلمسازي كه در اين چند سال ثابت كرده بود كارش را بلد است و من هم خيلي به فيلم‌هايش علاقه دارم.

 

درباره همين چالش‌ها حرف بزنيم. چه اتفاقاتي افتاد و نقش سيما براي بهنوش طباطبايي چه چيز‌هايي با خودش داشت؟

چالش بزرگي كه با آن مواجه بودم اين بود كه من يك بار در فيلم «سيانور» نقش يك زن سازماني را بازي كرده بودم و اين مثل دوباره بازي كردن يك نقش بود؛ البته كه معتقدم جنس آدم‌هايي كه در فيلم «سيانور» ديده بوديم، مجاهدين دهه ۵۰، با منافقيني كه در سال ۶۷ در «رد خون» مي‌بينيم كاملاً متفاوتند.

اما به هر حال، من از فيلم «سيانور» آورده‌اي داشتم. اين براي من چالش بزرگي بود كه به خود آقاي رضوي هم گفتم. پرسيدم كه فكر مي‌كنيد دوباره صلاح است اين اتفاق بيفتد؟ ايشان هم گفتند: بله، اعتماد كن. چون همه چيز از جمله اتمسفر كار فرق مي‌كند. او تهيه‌كننده‌اي بود كه ما تجربه شيرين فيلم «سيانور» را داشتيم و خيلي دوست داشتم كه دوباره اين همكاري تكرار شود.

چه ويژگي‌اي وجود دارد كه اين حرف را مي‌زنيد؟

كار با گروه آقاي رضوي به اين شكل است كه به عنوان يك بازيگر، دغدغه تو فقط بازي كردن است. فقط به نقشت فكر مي‌كني و هيچ چيز ديگري فكرت را مشغول نمي‌كند. اين موضوع خيلي مهم است، چون امنيتي به تو مي‌دهد كه كارت را راحت انجام دهي. براي همين علاقه‌مند بودم كه دوباره با اين گروه كار كنم. چالش بعدي خود آقاي مهدويان بود. براي من سينماي آقاي مهدويان چالش بزرگي بود. نوع و جنس بازيگري من تا پيش از رد خون دقيقاً نقطه مقابل سينماي او بود. من فيلم‌هايشان را با دقت و جزئيات ديده و مرور كرده بودم و بايد در خودم تغييري ايجاد مي‌كردم.

چه جور تغييري؟ در جنس بازيگري؟

بازيگري من از كار‌هايي كه پيش از اين كرده‌ام مشخص است و توضيحي نمي‌توانم درباره‌اش بدهم، بازي‌هايي بوده كه آقاي مهدويان در هيچ كدام از كارهايش آن را نمي‌خواهد و به درد فيلمش نمي‌خورد. ساختار ديگري است، مستندگونه است و دوربينش بازيگر را دنبال نمي‌كند، بلكه وقايعي را نشان مي‌دهد. اينكه بازيگر چه‌طور قرار است خودش را در آن قاب‌ها پيدا كند بسيار دشوار است. به حرف نيست، من در كار‌هايي كه از او ديده بودم فكر مي‌كردم چه‌قدر همه‌چيز خوب و بازي‌ها به اندازه است. اما وقتي در دل كار رفتم تازه متوجه شدم كه چه‌قدر سخت است.

يك بازيگر جاه‌طلبي‌هايي دارد و مي‌خواهد كاري را كه براي نقشش مي‌كند نشان دهد و جان نقش را دربياورد. در مورد مهدويان و دوربينش اصلاً اين اتفاق نمي‌افتد. در فيلم «ماجراي نيمروز: رد خون» جنگي را مي‌بينيم، اما براي من جنگ اصلي درونم اتفاق مي‌افتاد. بودنم وسط جنگ و خمپاره‌ها و حوادث و دشواري كار با گريم سنگين به كنار، اينكه هيچ‌وقت دوربين را احساس نمي‌كردي، اما چيزي كه درون من اتفاق مي‌افتاد، چيز غريب ديگري بود. خيلي خوشحالم كه در جشنواره داور‌ها جنگ دروني من را ديدند و اين برايم خيلي ارزشمند بود.

اولين مواجهه بازيگر با نقش اين است كه فيلمنامه چه‌چيزي به تو مي‌گويد، اتمسفر و فضا چه هست، كارگردان از تو چه مي‌خواهد و حس پلان چه مي‌گويد. مي‌گويد بخند، بخندي. مي‌گويد گريه كن، گريه كني. بايد اين‌ها را بازي كني. سال‌هاست كه سينماي دنيا اين جنس بازيگري را كنار گذاشته است و منسوخ شده است. بايد كار ديگري انجام دهي. شايد با بازي نكردن آنها، آن حس را انتقال دهي. من مي‌خواستم كه به اين برسم، يعني اگر اين كار را مي‌كردم موفق بودم. كار سختي است، بخصوص آنكه بخواهي در آن قاب‌هاي اكستريم لانگ‌شات و صحنه‌هاي شلوغ تا اين حد دروني و مينيمال بازي كني. عبوركردن از اولين مواجهه با بازيگري سخت است.

 

اما تجربه‌اش را داشتيد. من اولين باري كه بهنوش طباطبايي را حين ايفاي يك نقش تحسين كردم برمي‌گردد به پرفورمنس تك‌نفره‌اي كه در سالن اصلي تئاتر شهر داشتيد. نمايش «فصل شكار بادبادك‌ها» از جلال تهراني. مونولوگ دشواري كه برخلاف هميشه ابعادش نه يك بلك‌باكس كوچك، كه به پهنه سالن تئاتر شهر بود. آنجا با اينكه همه‌چيز در لانگ‌شات اتفاق مي‌افتاد موفق شديد جزئيات رخداد‌هاي روحي آن شخصيت را جزء به جزء براي تماشاگر تشريح كنيد. جنس سيما هم به‌نظرم از همين مدل بازي است.

دقيقاً اين تكنيك بازيگري را در تئاتر و همان نمايش «فصل شكار بادبادك‌ها» تجربه كرده بودم، خيلي اشاره دقيقي بود. شباهتش همين تكنيك است، با اين تفاوت كه آنجا يك مونولوگ بود و من تك بازيگر بودم و در يك صحنه عظيم بودم كه بازيگر تنها در آن يك نقطه است. سالن اصلي تئاتر شهر يك سالن سرد است. آن سالن خيلي خطرناك است، چون همان‌طور كه گفتيد مونولوگ را اصولاً به سالن‌هاي كوچكي مي‌برند كه بازيگر بتواند تماشاگر را با خودش تا انتها همراه كند. در آن سالن و با آن دكور عظيم، من يك نقطه بودم.

چيزي كه جلال تهراني آن موقع از من خواست همين بود. به من گفت كه هر كاري را كه تا الآن كرده‌اي كنار بگذار. اينجا اعتماد كن و كار ديگري كن. او يك سري ابزار‌ها را از من گرفت، مثل لحن و حسي كه در آن وجود دارد، زبان بدن و اكت. من در طول ۹۰ دقيقه فقط دو تا اكت داشتم، يكي اينكه دستم را بالا مي‌آوردم و به بادبادك اشاره مي‌كردم و يكي هم اينكه سرم را از چپ به راست پان مي‌كردم. همين.

مدام به آقاي تهراني مي‌گفتم كه مگر مي‌شود ۹۰ دقيقه بدون توقف مونولوگ بگويي، آن هم بدون هيچ اكت و لحني كه حست را انتقال دهي؟ نه خنده، نه گريه. هيچ چيز را نشان ندادم. به من گفت كه اگر همه اين‌ها را از درونم بياورم و درون پري داشته باشم، همه اين‌ها منتقل مي‌شود. به من گفت كه اگر بتوانم اين كار‌ها را بكنم برده‌ام و تماشاگر را۹۰ دقيقه در مشتم نگه داشته‌ام، اما اگر اين طور نمي‌شد فقط در ۱۰ دقيقه اول كه دكور و صحنه‌ها جذاب است همه‌چيز كار مي‌كرد و بعدش تماشاگر از دست مي‌رفت و تمام. اين كار طوري براي من سخت بود كه هر شب صداي خردشدن استخوان‌هايم را مي‌شنيدم، انگار تمام حس‌ها را در خودم نگه مي‌داشتم و بروز نمي‌دادم، اما نتيجه‌اش عالي شد.

 

تغيير خط بازيگري بهنوش طباطبايي نزد منِ منتقد اگر بخواهم از عقب‌تر نگاه كنم، از همين‌جا اتفاق افتاد. اينكه فقط با تن و لحن به جاي هر كاراكتر، كاري مي‌كرديد كه انگار حالا وسط ميدان جنگيم يا بعد وسط خياباني شلوغ در تهران. به نظرم تصويرسازي ذهني با همان لحن و مدل اتفاق مي‌افتد. از دورتر كه اين مسير را نگاه مي‌كنم، آنجا مثل يك نقطه حركت است كه در مسير كارنامه بازيگري‌تان ايجاد مي‌شود.

آنجا ازش استفاده خوبي كردم و چيزي را به من اضافه كرد كه حالا حالا‌ها مي‌توانم بابتش اتفاق‌هايي را در خودم رقم بزنم. در اين فيلم واقعاً نتيجه‌اش را گرفتم. شباهتش هم همين بود، اينجا صحنه‌هاي بزرگ و شلوغ زيادي داشتيم و من وسط تعداد زيادي بازيگر و هنرور بايد تلاش مي‌كردم كه حضورم را نشان ندهم. خيلي سخت است كه بازيگر بازي كند كه بازي نكند. در عين حال بايد پرچم خودم را هم به اهتزاز درمي‌آوردم و حرفم را مي‌زدم.

به هر حال كاراكتر بايد مسيرش را در طول فيلم طي كند. اين‌ها چالش‌هاي بزرگي بودند كه گاهي اوقات هم باعث مي‌شدند شك كنم. به آقاي مهدويان مي‌گفتم كه چه مي‌شود؟ هستيم يا نيستيم؟ و ايشان مي‌گفتند نگران نباش، تو در متن ماجرا وجود داري و بايد اعتماد كني كه همين درست است. خدا را شكر كه اين اعتماد نتيجه داد. از فيلمي كه مي‌بينم رضايت كامل دارم، اما نه به خاطر خودم، چون من عضو يك گروه بودم كه همگي توانستيم يك واقعه تاريخي را به درست‌ترين شكل به نمايش بگذاريم.

امسال به جز «رد خون» فيلم «غلامرضا تختي» را هم روي پرده داشتيد؛ در نقش شهلا توكلي، همسر جهان‌پهلوان. با اينكه طول نقش زياد نيست، ولي حضور محكم و انتظاربرانگيزي در فيلم داريد. تمام مدتي كه با تختي حركت مي‌كنيم، همه منتظرند تا ببينند نقش شهلا را چه كسي بازي كرده و ويژگي‌اش چيست. اين به خاطر آن است كه او اساساً زن مهمي در آن داستان است. آنجا چه اتفاقي افتاد؟ طول كم نقش را براي همين اهميت شهلا توكلي در نظر نگرفتيد؟

اتفاق بسيار خوشايندي بود. بعد از «ماجراي نيمروز: رد خون» وقتي آقاي ملكان با من تماس گرفتند خيلي خوشحال شدم. به خاطر اينكه از صميم قلبم علاقه شديدي به مرحوم تختي دارم و وقتي كه خبر توليد اين فيلم را شنيدم، اعماق قلبم لرزيد. با خودم گفتم كه نقش شهلا توكلي را چه كسي قرار است بازي كند؟ براي همين وقتي به من زنگ زدند هيجان‌زده شدم. به آن‌ها گفتم كه خيلي به آن فكر مي‌كردم و قلبم با اين كار بود و اينكه ممنونم كه به من اين پيشنهاد را داديد.

بدون اينكه فيلمنامه را بخوانم و اطلاعاتي داشته باشم كه نقش شهلا توكلي چه‌قدر كار دارد، به سرعت پيشنهاد را پذيرفتم. اين موضوع دلايلي داشت، يكي علاقه‌ام به آقاي تختي بود و ديگر اين كه شخصيت شهلا توكلي، جدا از اين موضوع كه همسر تختي بود، به نظرم خيلي ويژه و خاص است. من راجع به او مطالعه كرده بودم. شخصيتي است كه از يك خانواده فرهنگي و فرهيخته مي‌آيد و خودش هم دانشجو و اهل مطالعه بوده. نسبت به زن‌ها و دختر‌هاي دوران خودش در سطح خاصي قرار داشته. نقاط تيره و تاريكي از روابط شهلا توكلي و تختي وجود دارد و شايعاتي پيرامون اين زوج هست.

به هر حال اين شايعات كه خيلي هم واضح نيستند بايد در نظر گرفته مي‌شد. چيزي كه من براي همان يك سكانس لحاظ كردم همين بود. اينكه اگر هم چيزي بوده، بايد با آن در شأن توكلي برخورد مي‌شد، نه مثل يك زن عادي كه شايد در روابطش با همسرش مسائلي داشته باشد. اين فيلم براي من يادگاري خوبي شد. دوست هم داشتم كه حتماً با آقاي توكلي كار كنم، چون تركيب او و ملكان در اين سال‌ها نشان داده بود كه تركيب برنده‌اي است. آن‌ها در سطح و جايگاه ديگري كار مي‌كنند، براي همين براي من باعث افتخار است كه در چنين فيلم بزرگي بوده‌ام. خيلي بابتش خوشحالم؛ و خروجي فيلم روي پرده خيلي بيش‌تر از انتظار بود. خيلي لذتبخش بود، خيلي. واقعاً بهشان خسته نباشيد مي‌گويم.

به نظرم اكران «غلامرضا تختي» و «رد خون» در سال ۹۸ نويد بازگشت دوباره بهنوش طباطبايي را به سطح اول سينماي ايران داد. حالا هم كه «مري پاپينز» روي صحنه است. اتفاق‌هاي بزرگ تازه‌اي در راه است؟

هنوز هيچ‌چيز معلوم نيست. ديگر به اين باور رسيده‌ام كه تلاش و صبر جواب مي‌دهد. من مي‌خواهم سخت‌تر از قبل اين مسير را ادامه دهم و آن‌قدر به خودم سخت بگيرم كه نتيجه كارهام در آينده خيلي بهتر از الآن باشد. اين سخت‌گيري را درباره خودم دوست دارم.              


ادامه مطلب
امتیاز:
بازدید:
برچسب: ،
موضوع:
[ ۹ دى ۱۳۹۸ ] [ ۰۴:۴۲:۳۱ ] [ اميد ] [ نظرات (0) ]

         

 

 

 

فال روزانه 98/10/9

چند كلمه براي آنهايي كه امروز تولدشان است

دوست عزيزي كه امروز به دنيا آمده‌ايد، تولدتان را تبريك مي‌گوييم. شما انسان خيرخواهي هستيد و در زندگي بد كسي را نخواسته‌ايد، اين روحيه در سالي كه در پيش داريد بازتاب پيدا خواهد كرد و در اين سال مزد خوبي‌هايي كه كرده‌ايد را دريافت خواهيد كرد. در سالي كه با تولد شما شروع مي‌شود نگرشي با انگيزه و مشتاقانه به انجام كارها داشته باشيد و از همين ابتداي سال خودتان را آماده سالي پربار كنيد. موقعيت مالي شما در اسفند ماه شرايط خوبي پيدا مي‌كند و در اين ماه مي‌توانيد چيزهايي كه مدت‌هاي زيادي قصد خريد آنها را داشته‌ايد، خريداري كنيد. اما حساب دخل‌و‌خرج‌تان را داشته باشيد و ولخرجي نكنيد. فروردين ماه سال آينده، ايده ناب و بكري به ذهن شما مي‌رسد. اين ايده ممكن است در نگاه اول وسوسه‌برانگيز و درآمدزا به نظر برسد، اما پيشنهاد ميكنيم عجله‌اي براي انجام آن نداشته باشيد و اين ايده را با برنامه‌ريزي و دقت بيشتري اجرا كنيد. با توجه به روحيه انسان‌دوستانه‌اي كه داريد، در مهر ماه سال آينده فرصتي براي حضور در كاري خير براي شما مهيا مي‌شود. در اين كار شركت كنيد و مطمئن باشيد انجام اين كار خير، شما را از كار و زندگي شخصي‌تان عقب نخواهد انداخت. سال تولدتان را با مهرباني و پشتكار شروع كنيد و با ادامه اين رويكرد، اين سال را به پايان برسانيد.

 

امروز حادثه‌ رانندگي در كمين شما است و اگر در حين رانندگي يا عبور از خيابان حواس‌تان را حسابي جمع نكنيد، خداي ناكرده تصادف خواهيد كرد. فردي قرار است براي شما كاري انجام دهد اما در انجام اين كار كوتاهي كرده و اين قصور دردسرهاي زيادي براي شما به دنبال خواهد داشت. در نتيجه اگر قرار است كاري را از كسي تحويل بگيريد، بادقت تمام جوانب كار را بررسي كنيد تا چيزي از قلم نيافتاده باشد. امروز قرار است براي خريد لوازم ضروري منزل يا محل كار هزينه كنيد و نگران مبلغي هستيد كه براي اين كار بايد خرج كنيد. جايي براي نگراني وجود ندارد چرا كه لوازمي كه مي‌خريد در آينده به كار شما مي‌آيد و از خرجي كه براي خريد آنها انجام داده‌ايد، راضي خواهيد بود. رفتار شايسته‌اي با همسر يا عشق‌زندگي‌تان نداريد و اين رفتار امروز ايشان را حسابي از شما دلخور كرده است. اجازه ندهيد اين دلخوري ادامه پيدا كنيد و در اولين فرصت، بابت رفتار ناشايستي كه داشته‌ايد عذرخواهي كنيد. شناخت درستي از توانايي‌هاي‌تان نداريد و آن‌گونه كه بايد و شايد اين توانايي‌ها را در زندگي به كار نمي‌گيريد. امروز به خودتان قول بدهيد كه شناخت بيشتري از توانايي‌‌هاي خود بدست آوريد و اين توانايي‌ها را تمام‌و‌كمال در زندگي به كار گيريد.

 

اهميتي به سلامتي‌تان نمي‌دهيد و رژيم‌غذايي سالمي نداريد، به خاطر داشته باشيد كه ادامه اين رويكرد كار شما را به بستر بيماري خواهد كشيد. روز خوبي به لحاظ مالي در پيش داريد و فرصت‌هاي قابل توجهي براي كسب در‌آمد انتظار شما را مي‌كشند، اين فرصت‌ها را به فال نيك بگيريد و امروز را به يكي از پردرآمدترين روزهاي خود تبديل كنيد. مهماني مهمي در پيش داريد و دوستان و آشنايان را به اين مهماني دعوت كرده‌ايد، برگزاري چنين مهماني بزرگي ممكن است شما را خسته كند، اما غم به دل خود راه ندهيد چرا كه خوشي‌هاي اين مهماني، خستگي را از تن شما بيرون خواهد برد. يكي از اهالي منزل يا دوستان شما روز خوشي را سپري نمي‌كند و حسابي دل‌شكسته و غمگين است، با اين فرد صحبت كنيد و او را از ناراحتي و غصه بيرون آوريد. امروز تصميم مهمي را بايد بگيريد و براي اتخاذ اين تصميم بر سر دورراهي گير كرده‌ايد. در چنين شرايطي براي تشخيص بهترين تصميم، با دوستان و آشناياني كه روي آنها حساب مي‌كنيد، مشورت نماييد.

 

امروز از صبح كه از خواب بلند شده‌ايد،‌ حال و حوصله‌ نداريد و احساس كسالت و بيماري مي‌كنيد. در نتيجه بهتر است به خودتان استراحت بدهيد و تا زماني كه بهبودي حاصل نشده است، از بستر بلند نشويد. كارها را با عجله و بي‌دقت انجام مي‌‌دهيد و اين قضيه باعث شده تا نتيجه كارتان مطلوب نباشد، قبل از اينكه اين قضيه اعتبار شما را زير سؤال ببرد، امروز تصميم بگيريد كه كارها را با دقت و ظرافت تمام انجام دهيد. امروز يكي از آشنايان شيوه‌اي براي كسب درآمد با شما در ميان خواهد گذاشت و اين روش به منبع جديدي براي افزايش درآمد شما در آينده تبديل خواهد شد. فرزند شما يا يكي از اعضاي نزديك فاميل به دستاوردي مهم دست پيدا كرده و امروز از اين بابت حسابي به خودتان افتخار مي‌كنيد. يكي از دوستان قديمي كه مدت‌ها است با او تماس نداشته‌ايد، امروز به شما زنگ مي‌زند و خاطره‌هاي خوش قديمي در ذهن شما تكرار خواهد شد. همسر يا عشق‌زندگي‌تان توقع‌هاي بي‌جايي از شما دارد كه قادر به انجام آنها نيستيد. امروز در اولين فرصت با او صحبت كنيد و به ايشان بگوييد هر كاري از دست‌تان برمي‌‌آيد را براي او انجام خواهيد داد، به شرط اينكه توقع‌هاي بي‌جا را كنار بگذارد.

 

به كار ديگران خرده مي‌گيريد و هميشه نگاهي منتقدانه به اطرافيان داريد، اين رويكرد نه تنها به رابطه شما با اطرافيان آسيب وارد مي‌كند، بلكه به لحاظ روحي نيز به شخصيتي منفي تبديل خواهيد شد. اگر قصد سرمايه‌گذاري داريد، امروز را غنيمت بدانيد و در كاري بلند‌مدت سرمايه‌گذاري كنيد كه سودي چشمگيري از اين راه روانه حساب‌هاي بانكي‌تان كند. امروز خبر خوشي از يكي از آشناهاي دور به دست شما مي‌رسد و اين خبر شما و ديگر افراد منزل را خوشحال و شادمان خواهد كرد. امروز امكان اين وجود دارد كه همسر يا عشق‌زندگي‌تان را با رفتاري ناخوشايند ناراحت‌ كنيد، در نتيجه شش‌دانگ‌ حواس‌تان به كارهايي كه مي‌كنيد باشد و جلوي دلخوري عشق‌زندگي‌تان را بگيريد. كارهاي عقب‌افتاده زيادي داريد و امروز فرصتي پيدا خواهيد كرد تا اين كارها را با خيال راحت انجام دهيد.

 

اهل تحرك و ورزش نيستيد و سبك زندگي ثابت و كم‌تحركي داريد، از آنجايي كه در محل كار يا منزل نيز بيش‌از‌حد مي‌نشينيد، سلامتي‌تان به خطر افتاده و با انجام حركات ورزشي و تحرك بيشتر، جلوي بيماري و آسيب‌هاي بدني را بگيريد. دست‌ گشاده‌اي داريد و از كمك به ديگران فروگذار نمي‌كنيد، در همين زمينه امروز فردي از شما درخواست كمك مي‌كند، روي اين فرد را زمين نياندازيد و مطمئن باشيد كار خيري كه انجام مي‌دهيد، بي‌بازگشت نخواهد بود. قصد انجام كار مهمي داريد، اما قبل از آغاز اين كار، حتماً با بزرگ‌ترها و افرادي كه تجربه بيشتري از شما دارند مشورت كنيد و تمام جوانب كار را يك بار ديگر بررسي نماييد. امروز سر همسر يا عشق‌زندگي‌تان حسابي شلوغ است و وقتي براي توجه به شما پيدا نمي‌كند، از اين قضيه ناراحت نشويد و مطمئن باشيد كه عشق‌زندگي‌تان در اولين فرصت، وقت بيشتري به شما اختصاص خواهد داد.

 

امروز يكي از دوستان كه رابطه گرم و صيمي با او داريد براي مشورت نزد شما مي‌آيد و از شما درخواست مي‌كند تا تجربه‌هاي‌تان را با او درميان بگذاريد. براي اين دوست چيزي كم نگذاريد و او را در كوله‌بار تجربه‌هاي خود شريك كنيد. مدت‌ها است كه به دنبال موقعيت شغلي خاصي هستيد، امروز اين موقعيت براي شما فراهم مي‌شود و با تغيير شغل و حرفه‌تان، وضعيت مالي‌تان نيز بهبود خواهد يافت. همسر يا عشق‌زندگي‌تان دل شما را شكسته و اين قضيه شما را حسابي پكر كرده است. غم به دل‌تان راه ندهيد چرا كه دل‌شكستگي شما دوامي نخواهد يافت و عشق‌زندگي‌تان كاري خواهد كرد تا غمي كه از او به دل گرفته‌ايد را كاملاً فراموش كنيد.

 

از هر فرصتي براي كمك به ديگران استفاده مي‌كنيد و امروز دوستي كه اين اخلاق شما را به‌خوبي مي‌شناسد، ديگران را در جريان نوع‌دوستي شما قرار مي‌دهد و بابت اين رفتار حسابي از شما تقدير مي‌كند. مدت‌ زيادي است كه پولي را پس‌انداز كرده‌ايد، امروز با مشكل مالي سختي روبرو خواهيد شد و چاره‌اي نداريد تا براي حل اين مشكل از پس‌اندازتان كمك بگيريد. امروز از آن روزهايي است كه كودك درون‌تان بيدار شده و احساس شادي و نشاط كودكانه‌اي وجود شما را فرا گرفته است. اين احساس را به فال نيك بگيريد و تا مي‌توانيد خوش بگذرانيد و شادي‌هاي كودكانه را تجربه كنيد. همسر يا عشق‌زندگي‌تان امروز حسابي شما را شگفت‌زده مي‌كند و به شما ثابت خواهد كرد كه بيشتر از هميشه دوست‌تان دارد.

 

عادت ناپسندي داريد و هركاري كه مي‌كنيد، نمي‌توانيد اين عادت را كنار بگذاريد، امروز زمان خوبي است كه ترك عادت كنيد و اگر سلامتي‌تان براي شما مهم است، به خودتان قول دهيد كه دور اين عادت ناپسند را براي هميشه خط بكشيد و هرگز سراغ كارهايي كه سلامتي و شخصيت شما را به خطر مي‌اندازد نگيريد. انسان كم‌حوصله و زودرنجي هستيد و اين روحيه باعث شده تا در كار و زندگي از هم‌قطاران‌تان عقب بمانيد. از امروز تصميم بگيريد كه تسلط بيشتري به اعصاب‌تان داشته باشيد و كاري نكنيد كه ديگران از شما دلخور شوند. امروز خبر خوشي به شما مي‌رسد، اين خبر سود و منفعت مالي را به دنبال دارد و پيشنهاد مي‌كنيم چنين خبر مهمي را پيش خود نگه نداريد و اعضاي خانواده را در شادي‌تان سهيم كنيد. امروز يكي از همكاران يا همسا‌يه‌ها، ايده‌هاي جالبي براي تغييرات در محل كار يا منزل به شما مي‌دهد، اين ايده را عملي كنيد و مطمئن باشيد تغييراتي كه اجراي اين ايده به دنبال دارد رضايت شما را به دست خواهد آورد.

 

انگيزه خود را در كار و تلاش از دست داده‌ايد و مانند گذشته با انرژي كار نمي‌كنيد، اجازه ندهيد اين روحيه ادامه پيدا كند و با كمك كارهايي كه فكر مي‌كنيد به شما روحيه مي‌دهد، انگيزه خود را بازيابيد و سكان زندگي را در اختيار بگيريد. مدتي است كه پولي به كسي قرض داده‌ايد و خبري از اين پول در كار نيست، امروز اين فرد بدهي‌اش به شما را پس مي‌دهد و به لحاظ مالي ثبات بهتري را تجربه خواهيد كرد. به مشكلي برخورده‌ايد و هر كاري كه مي‌كنيد گره اين مشكل باز نمي‌شود، در اين شرايط از دوستان خود كمك بگيريد و مطمئن باشيد با توجه به گره‌هايي كه قبلاً از زندگي دوستان خود باز كرده‌ايد، در كمك به شما و باز كردن گره مشكلات‌تان هر كاري كه از دست‌شان بر بيايد را انجام خواهند داد. امروز فردي بدخواه و بدطينت نقشه‌هاي شومي براي شما طرح كرده و احتمال اينكه از اين فرد در محل كار يا منزل، گزندي به شما برسد بسيار است. در نتيجه سعي كنيد اين فرد را قبل از اينكه نقشه‌هاي شوم‌اش را عملي كند پيدا كرده و دستش را رو نماييد.

 

امروز مشاجره‌اي ميان شما و فردي ايجاد خواهد شد، در اين مشاجره بيش‌ازحد مته به خشخاش نگذاريد و كوتاه بياييد، در غير اين صورت مشاجره ميان شما بالا خواهد گرفت و چه بسا كه سلامت وجود نازنين‌تان به خطر بيافتد. اهل سنجيدن حرف‌هاي‌تان نيست و رازهاي دل‌تان را با هر كس و ناكسي درميان مي‌گذاريد. اين رويكرد باعث شده تا اطرافيان از سير تا پياز زندگي شما خبر داشته باشند. از امروز تصميم بگيريد كه سفره دل‌تان را پيش هر كسي باز نكنيد. به رغم اينكه انسان پرتلاش و زحمت‌كشي هستيد، پيشرفت زيادي در زندگي و محل كار نداريد، در نتيجه براي پيشرفت بيشتر، از امروز به فكر افزايش دانش و تخصص خود باشيد و هميشه ازجديدترين پييشرفت‌هاي حوزه كاري و تخصص خود آگاه باشيد. اهل شايعه‌پراكني هستيد و حرف در دهان شما بند نمي‌شود، اين رويكرد شما را به جاي تمركز به مسائل مهم زندگي، به حاشيه برده است و از امروز طوري زندگي كنيد كه گوش‌تان به شايعات بدهكار نباشد.

 

حضور در موقعيت‌هاي دشوار، شما را مضطرب مي‌كند و به همين دليل از انجام كارهاي مهم و حساس، هراس داريد. اين رويكرد جلوي موفقيت شما را گرفته است و به جاي نگران و ترس از موقعيت‌هاي دشوار، به استقبال خطر برويد و مطمئن باشيد كاري نيست كه از انجام آن ناتوان باشيد. به مهماني دعوت شده‌ايد و حوصله شركت در اين مراسم را نداريد، پيشنهاد مي‌كنيم در اين مهماني شركت كنيد و مطمئن باشيد به محض حضور در مهماني، روحيه‌تان تغيير مي‌كند و از اينكه دعوت مهماني را پذيرفته‌ايد خوشحال خواهيد شد. به اندازه‌اي كه به انجام كارهاي غيرضروي اهميت مي‌دهيد، به كارهاي واجب و مهم اهميت نمي‌دهيد و اين قضيه شما را در كارها عقب انداخته است. از امروز كارهاي خود را اولويت‌بندي كنيد و قبل از هرچيزي سروقت كارهاي مهم برويد.

 

امروز ميان شما و يكي از دوستان‌تان مشاجره‌اي در مي‌گيرد و احتمال اينكه اين مشاجره زمينه دلخوري و جدايي بين شما و دوست قديمي‌تان را فراهم كند بسيار است. در نتيجه سعي كنيد اين مشاجره را ختم به خير كنيد و اجازه ندهيد رفاقت چندين و چند ساله شما از بين برود. قصد انجام كار مهمي را داريد، اين كار را به تنهايي انجام ندهيد و از دوستان نزديك خود و افرادي كه تخصصي در انجام اين كار دارند، كمك بگيرد. انسان بدبيني هستيد و به جاي اينكه نيمه پر ليوان را در نظر داشته باشيد، هميشه نيمه خالي ليوان را مي‌بينيد و اين قضيه اعتمادبه‌نفس شما را پايين آورده است. از امروز اهميت بيشتري به خوبي‌هاي زندگي بدهيد و با اعتمادبه‌نفس بيشتر به فكر حل مشكلات باشيد. مشكلي كه به آن برخورده‌ايد را با پدر يا مادرتان در ميان بگذاريد و مطمئن باشيد كه هيچ پدر و مادري، فرزندش را در مشكلات و گرفتاري‌ها تنها نخواهد گذاشت.

 

 

              


ادامه مطلب
امتیاز:
بازدید:
برچسب: ،
موضوع:
[ ۹ دى ۱۳۹۸ ] [ ۰۴:۳۶:۲۶ ] [ اميد ] [ نظرات (0) ]

         روزنامه اعتماد - بهار سرلك: ساموئل بكت سال ۱۹۰۶ در دابلين ايرلند به دنيا آمد. او نمايشنامه‌نويس، رمان‌نويس و شاعري بود كه از انزوا، اندوه و پوچي مي‌نوشت. بخش عمده‌اي از عمرش را در پاريس گذراند. او كه در قالب‌هاي ادبي مختلف به زبان انگليسي و فرانسه مي‌نوشت، از كمدي سياه استفاده مي‌كرد تا موقعيت‌هاي انساني را واكاوي كند.

بكت از آخرين نسل نويسندگان جريان مدرنيست و يكي از چهره‌هاي مهم «تئاتر ابزورد» شناخته مي‌شود. همچنين او در سال ۱۹۶۹ برگزيده جايزه نوبل ادبيات معرفي شد. اين نمايشنامه‌نويس بيست‌ودوم دسامبر ۱۹۸۹، در ۸۳ سالگي در پاريس از دنيا رفت. در ادامه ۱۰ نكته جالب از حرفه و زندگي اين نمايشنامه‌نويس ايرلندي را مي‌خوانيد.

 

خلوت، ورزش و سينما

ساموئل باركلي بكت سيزدهم آوريل در دابلين به دنيا آمد. او دومين فرزند خانواده طبقه متوسط بود. با وجود اينكه ساموئل كودكي پرانرژي بود، از سكوت خلوتش بيشتر لذت مي‌برد. در مدرسه فرانسه آموخت و ورزش را به صورت جدي دنبال مي‌كرد و در تيم‌هاي كريكت، تنيس و بوكس حضور داشت.

به ۱۷ سالگي كه رسيد وارد كالج ترينيتي شد و در رشته فرانسه، ايتاليايي و انگليسي تحصيل كرد و همان موقع بود كه توجه‌اش را كاملا به درس و تحصيل معطوف كرد. از تفريحات او در اين زمان رفتن به سالن تئاتر دابلين بود كه بازسازي‌هاي آثار نمايشي جان ميلينگتون سينگ، نمايشنامه ايرلندي اجرا مي‌شد. همچنين فرصت تماشاي فيلم‌هاي امريكايي و كمدي‌هاي صامت باستر كيتون و چارلي چاپلين در اين زمان براي او فراهم شد.

تدريس در دانشگاه

ساموئل بكت در ابتداي حرفه نويسندگي‌اش چند سالي تدريس كرد. پس از نمره‌هاي درخشانش در زبان‌هاي مدرن، هيات‌مديره كالج ترينيتي دابلين نام ساموئل بكت را براي تدريس در «موسسه عالي نرمال» (Ecole Normale Supérieure) كه اعتبارش زبانزد همگان بود، معرفي كردند.

اكتبر ۱۹۲۸، بكت ۲۲ ساله راهي پاريس شد و تا سپتامبر ۱۹۳۰ در اين موسسه مشغول تدريس بود. در اتاق نخستين طبقه خوابگاه موسسه عالي كه به خيابان «دولوم» مشرف بود، ساكن شد.

او در نخستين رمانش «روياي زنان خوب تا متوسط» كه اثري اتوبيوگرافي است، اين چشم‌انداز را توصيف كرده است. بكت بعد از چهار ترم تدريس در اين دانشگاه استعفا داد. او گفته بود نمي‌توانم چيزي را كه بلد نيستم درس بدهم.

بازتاب شكست

بكت به اين باور رسيده بود كه شكست بخش اصلي حرفه هر هنرمندي است حتي اگر هنرمند مدام خود را موظف ببيند كه بايد براي موفقيت تلاش كند. معروف‌ترين اظهارنظر او در مورد اين فلسفه در پايان رمان «نام‌ناپذير» (۱۹۵۳) آمده است: «.. بايد ادامه بدهي. نمي‌توانم ادامه بدهم. ادامه خواهم داد.» و در داستان «وستوارد هو!» (۱۹۸۳) بار ديگر مي‌نويسد: «هميشه تلاش كرده‌اي. هميشه شكست خورده‌اي. اهميتي ندارد. دوباره تلاش كن. دوباره شكست بخور. بهتر شكست بخور.»

اين جملات از داستان «وستوارد هو!» حالا به جملات انگيزشي ورزشكاران و افراد بلندهمت تبديل شده است. اما بكت كه اين اثر را اواخر عمرش نوشت در ابتداي حرفه‌اش بار‌ها طعم شكست را چشيده و آن را در شعر و شاعري‌اش به كار گرفته بود. اما در ابتداي حرفه‌اش هيچ‌كس حاضر نبود نخستين رمانش «روياي زنان خوب تا متوسط» را منتشر كند و كتاب مجموعه داستان‌هاي كوتاهش «More Pricks Than Kicks» (۱۹۳۴) كه او را از اين مخمصه نجات داد، باز هم فروش فاجعه‌باري داشت.

تبليغ ناخواسته «دست آخر» در امريكا

بكت نمايشنامه «دست آخر» را سال ۱۹۵۷ نوشت. اين اثر را كارگردان‌هاي مختلفي در سالن‌هاي بي‌شماري در اروپا و امريكا روي صحنه بردند. قرار بود ژوآن آكالايتيس، كارگردان تئاتر و نويسنده ليتوانيايي- امريكايي هم دسامبر ۱۹۸۴ «دست آخر» را در سالن American Repertory Theater واقع در كمبريجِ ماساچوست روي صحنه ببرد. آن زمان بكت ۷۶ سال داشت و بعد از اينكه فهميده بود آنچه كارگردان مي‌خواهد روي صحنه ببرد با متن او متفاوت است، از كوره در رفته بود و كمپاني را تهديد كرده بود اجراي نمايش «دست آخر» را متوقف خواهد كرد.

او در اين كمدي سياه مشخص كرده بود كه صحنه بايد اتاقي خالي با دو پنجره كوچك باشد. اما ژوآنا آكالايتيس به جاي اتاق ساده‌اي كه بكت در نظر داشت، قصد داشت اين نمايش را در ايستگاه مترويي آخرالزماني با چاه‌هاي فاضلاب تاريك، واگن قطاري متروكه و تابلويي كه نشان مي‌داد زماني پناهگاه بوده، روي صحنه ببرد. آكالايتيس مي‌خواست پيش‌نوايي را كه فيليپ گلس، همسر سابقش ساخته بود و در متن نمايشنامه نبود، به اين اثر اضافه كند. همچنين دو بازيگر سياهپوست هم براي اين نمايش استخدام كرده بود كه صداي اعتراض بكت درآمد.

 

طي تمرين‌ها خبر تغيير متن به گوش بارني راسِت، مدير «Crove Press» ناشر نمايشنامه‌هاي بكت، رسيد. او هم بكت را در جريان گذاشت و همان موقع بود كه اداره صدور جواز، نامه‌اي براي كمپاني فرستاد و اجازه توليد اين اثر را لغو كرد. در اين نامه راسِت برخي ايراد‌ها را توضيح داده بود. اتحاديه بازيگران ايراد‌هاي انتخاب بازيگر را كه بكت به كارگردان اثر گرفته بود، رد كرده بودند و بالاخره پاي اين خبر به مطبوعات هم باز شد. اين اختلاف تا آخرين ساعاتي كه قرار بود اثر روي صحنه برود، ادامه داشت.

اما پيش از روي صحنه رفتن اين اثر، بكت بيانيه‌اي را تنظيم كرد و براي مسوولان كمپاني فرستاد. بكت نوشته بود: «هر توليدي از «دست آخر» كه كارگرداني صحنه من را در نظر نگرفته باشد براي من كاملا غيرقابل قبول است.» مدير كمپاني در جواب بيانيه‌اي نوشت: «نمايشنامه‌هاي بكت از بهترين آثار عصر معاصر به شمار مي‌روند، اما به جز آثاري كه در قالب كتاب منتشر شده‌اند بقيه را كه روي سنگ ننوشته‌اند. معتقديم اين توليد - برخلاف اينكه شايعات چيز ديگري مي‌گويند- روح و متن نمايشنامه بزرگ بكت را در نظر گرفته است.»

در نهايت اين نمايش روي صحنه رفت و بليت‌هاي نخستين روز‌هاي آن در چشم برهم زدني فروخته شدند، چون بكت ناخواسته اين اثر را تبليغ كرده بود.

درباره آثارش حرف نمي‌زد

بكت شديدا از صحبت درباره آثارش و نقد و تحليل آن‌ها بيزار بود. اما اهل نامه‌نگاري بود و حتي پاسخ نامه‌هاي افرادي را كه نمي‌شناخت، مي‌نوشت. استفن بلاك، نويسنده و طرفدار پروپاقرص بكت اواخر دهه ۱۹۶۰ عمده رمان‌هاي «وات» و «مالوي» را به خاطر سپرده بود تا حدي كه نگران شده بود نكند خصوصيت‌ها و نگرش‌هاي شخصيت‌هاي اين آثار را در نوشته‌هاي خودش بگنجاند راهي به جايي نبرد بنابراين نامه‌اي براي نويسنده «مالوي» نوشت و انتظار دريافت پاسخ را نداشت. اما ۲۸ مارس ۱۹۶۸ بكت پشت ميز تحريرش در خانه اش در پاريس نشست و براي بلاك نامه‌اي نوشت. هرچند از گفتن آنچه او مي‌خواست سرباز زد. بكت در اين نامه گفته بود: «برايم غيرممكن است كه درباره اثرم بنويسم يا حرفي بزنم. تنها تماسم با اثر دروني است و درك درستي از تاثيري كه حرف نزدنم روي خواننده و منتقد‌ها مي‌گذارد، ندارم.»

ماجراي سفر به امريكا

ساموئل بكت برخلاف بسياري از هموطن‌هايش هيچ وقت دوست نداشت قدم در خاك امريكا بگذارد حتي حاضر نبود به خاطر ديدن نيويورك هم كه شده به اين كشور سفر كند. آلن اشنايدر، كارگردان امريكايي كه سابقه همكاري در ساخت تنها فيلمنامه بكت را دارد، مي‌گويد اين نويسنده خيال مي‌كرد نيويورك پر از هياهو و پرمشغله است و سفر به آنجا باعث مي‌شود خبرنگار‌ها دست از سرش برندارند. او آرامش پاريس و انزواي كشورش را ترجيح مي‌داد. اواخر دهه ۱۹۳۰ اين جمله بكت مشهور شده بود كه او گفته فرانسه در جنگ را به ايرلند در صلح ترجيح مي‌دهد و اين حرف را با خدمت در ارتش مقاومت فرانسه طي جنگ جهاني دوم ثابت كرد. همين خدمتش به فرانسه بود كه باعث شد شارل دوگل دو مدال به گردن بكت بياويزد.

بالاخره بكت در سال ۱۹۶۴ با اكراه تمام تصميم گرفت مسير غرب را پيش گيرد و اقيانوس اطلس را طي كند تا يكي از گرم‌ترين و شرجي‌ترين تابستان‌هاي تاريخ امريكا را تجربه كند. او بعد‌ها در نامه‌اي به ماري منينگ، رمان‌نويس و نمايشنامه‌نويس ايرلندي نوشت از سفر به نيويورك لذت برده و براي آلن اشنايدر نوشت يادآوري روز‌هايي را كه در نيويورك گذرانده به خصوص خاطره تماشاي مسابقه بيسبال، برايش هيجان‌انگيز بوده، اما آن خاطرات و لذتبخشي ديدن نيويورك ديگر هرگز بكت را وسوسه نكرد تا دوباره به امريكا سفر كند و همين يك سفر طولاني براي يك عمر زندگي‌اش كافي بود.

انتخاب بازيگر «فيلم»

 

بكت در طول سال‌هاي فعاليتش فقط يك فيلمنامه نوشت كه كارگرداني آن را آلن اشنايدر بر عهده گرفت. در حقيقت فيلمنامه اين اثر را كه با عنوان «فيلم» شناخته مي‌شود، بارني راسِت از انتشارات Gover به بكت سفارش داد و اين نويسنده فيلمنامه‌اش را در طول چهار روز نوشت و طي سفرش به نيويورك در ژولاي ۱۹۶۴ اين اثر فيلمبرداري شد. اما انتخاب اول بكت براي ايفاي شخصيت «اٌ» (O) چارلي چاپلين بود.

بنابراين راسِت نسخه‌اي از فيلمنامه را براي دفتر چاپلين در كاليفرنيا فرستاد و منتظر ماند. اما منشي اين بازيگر در جواب نوشته بود: «آقاي چاپلين هيچ وقت هيچ فيلمنامه‌اي را نمي‌خوانند.» بعد از او، بكت و آلن اشنايدر به فكر زيرو موستل، بازيگر امريكايي و جك مك‌گوران، بازيگر ايرلندي افتادند. اما نتوانستند موستل را پيدا كنند و مك‌گوران كه در ابتدا موافقت كرده بود براي بازي در فيلمي هاليوودي غيبش زد.

خود بكت بود كه باستر كيتون را پيشنهاد داد. اشنايدر هم بي‌درنگ به لس‌آنجلس پرواز كرد و زماني كه بالاخره اشنايدر توانست با كيتون ملاقات كند، ديد كه ستاره سينماي صامت، پير و عليل و فقير است و در بازي پوكري كه با گردن‌كلفت‌هاي هاليوودي داشته دو ميليون دلار به آن‌ها باخته بود. در نتيجه اشنايدر كيتون را ترغيب كرد در اين پروژه كه دستمزدي عالي به او داده مي‌شد، نقش‌آفريني كند. اين بازيگر با قبول كردن اين نقش اشنايدر را شوكه كرد.

تاثير كيتون بر بكت

بكت از جواني و زماني كه در دابلين بود نقش‌آفريني كيتون را تحسين مي‌كرد. در آن وقت بود كه به ديدن فيلم‌هاي او و چارلي چاپلين، لورل هاردي و برادران ماركس مي‌رفت. جيمز نولسون، زندگينامه‌نويس رسمي بكت از تاثير چند فيلم كيتون روي بكت صحبت كرده و اضافه كرده بود كه شخصيت محوري فيلم صامت «به غرب برو!» (۱۹۲۵) كه لبخندي به لب ندارد «شبيه به قهرمان بكت، در دنيا گمشده و تنهاست.» اشنايدر هم درباره تاثيري كه بكت از نقش‌هاي كيتون گرفته بود، مي‌گويد: «هرگز اين ايده مطرح نشده كه «فريب دوست‌داشتني» كه يكي از فيلم‌هاي كوچك كيتون به شمار مي‌رود منبع الهام «در انتظار گودو» بوده است. در آن فيلم كيتون شخصيت مردي را بازي مي‌كند كه انتظارش براي بازگشت شريك زندگي‌اش هرگز به پايان نمي‌رسد؛ شريكي كه اتفاقا اسمش گودو است.»

حتي چند سال قبل از ساخته شدن اين فيلم، بكت تصميم داشت با كيتون همكاري كند. او پيشنهاد نقش‌آفريني شخصيت «لاكي» را در نسخه امريكايي «در انتظار گودو» به كيتون داد، اما اين بازيگر پيشنهاد بكت را رد كرد. گفته مي‌شود كيتون مفهوم پنهان در «گودو» را متوجه نشده بود و در مورد متن نمايشنامه‌ها هم دچار اشتباهاتي شده بود.

 

نويسنده دوزبانه

اگر چه حرفه ادبي بكت اواخر دهه ۱۹۲۰ آغاز شد، سال ۱۹۵۲ زماني كه «در انتظار گودو» را در فرانسه منتشر كرد و خيلي زود آن را به انگليسي ترجمه كرد، به شهرتي جهاني دست يافت. از همان زمان بود كه چرخه‌اي را به راه انداخت كه تا آخر عمرش مدام تكرار شد. او آثارش را به فرانسه مي‌نوشت و بعد به انگليسي برمي‌گرداند و بالعكس. در اكثر موارد نسخه‌هاي فرانسوي آثارش بر نسخه‌هاي انگليسي‌اش مقدم بودند و اغلب تفاوت‌هاي مشهود و معنايي آشكاري ميان اين دو نسخه‌ها ديده مي‌شود. او كه جزو جامعه مترجمان به شمار مي‌رفت، به ترجمه نقشي محوري براي تربيت و پرورش او در مقام نويسنده، مولف، منتقد و نمايشنامه‌نويس داد.

ترجمه‌هاي بكت از نوع ترجمه‌هاي سنتي نيستند و در حقيقت آن‌ها را از زبان فرانسه به زباني ديگر بازنويسي مي‌كرد. مي‌شود گفت او نخستين نويسنده دوزبانه قرن بيستم به شمار مي‌رود.

دوستي‌اش با پينتر

هارولد پينتر اوايل دهه ۱۹۵۰ زماني كه بازيگري در تور‌هاي نمايشي ايرلند بود، تكه‌اي از رمان «وات» را در مجله‌اي ادبي خواند. مشتاق بود از اين نويسنده گمنام بيشتر بداند و بخواند. خيلي زود نسخه‌اي از رمان «مورفي» به دستش رسيد و در سال ۱۹۵۵ اجراي «در انتظار گودو» را در سالن Art Theater لندن تماشا كرد. پينتر بعد‌ها بكت را «بزرگ‌ترين نويسنده زمانه ما» توصيف كرد. تاثيري كه آثار بكت روي پينتر گذاشت اساسي و ماندگار بود.

اما نخستين‌بار همديگر را در سال ۱۹۶۱ ملاقات كردند. يعني زماني كه پينتر براي اجراي «سرايدار» به پاريس رفته بود. بكت با اتومبيل سيتروئن مدل ۲‌سي‌وي‌اش پينتر را از كافه‌اي به كافه‌اي ديگر برد تا اينكه الكل و سيگاري كه آن شب پينتر مصرف كرده بود معده‌اش را چنان مي‌سوزاند كه ساعت چهار صبح سرش را روي ميز كافه‌اي گذاشت و از درد به خود پيچيد و خوابيد. وقتي بيدار شد بكت را ديد كه يك قوطي جوش‌شيرين دستش گرفته بود. اين نمايشنامه‌نويس براي پيدا كردن جوش‌شيرين تمام پاريس را زير پا گذاشته بود. از همان موقع بود كه دوستي پينتر و بكت شكل گرفت.

بكت در طول سال‌هاي فعاليتش فقط يك فيلمنامه نوشت كه كارگرداني آن را آلن اشنايدر بر عهده گرفت. در حقيقت فيلمنامه اين اثر را كه با عنوان «فيلم» شناخته مي‌شود، بارني راسِت از انتشارات Gover به بكت سفارش داد و اين نويسنده فيلمنامه‌اش را در طول چهار روز نوشت و طي سفرش به نيويورك در ژولاي ۱۹۶۴ اين اثر فيلمبرداري شد. اما انتخاب اول بكت براي ايفاي شخصيت «اٌ» (O) چارلي چاپلين بود.

بنابراين راسِت نسخه‌اي از فيلمنامه را براي دفتر چاپلين در كاليفرنيا فرستاد و منتظر ماند. اما منشي اين بازيگر در جواب نوشته بود: «آقاي چاپلين هيچ وقت هيچ فيلمنامه‌اي را نمي‌خوانند.» بعد از او، بكت و آلن اشنايدر به فكر زيرو موستل، بازيگر امريكايي و جك مك‌گوران، بازيگر ايرلندي افتادند. اما نتوانستند موستل را پيدا كنند و مك‌گوران كه در ابتدا موافقت كرده بود براي بازي در فيلمي هاليوودي غيبش زد.              


ادامه مطلب
امتیاز:
بازدید:
برچسب: ،
موضوع:
[ ۹ دى ۱۳۹۸ ] [ ۰۴:۳۰:۲۶ ] [ اميد ] [ نظرات (0) ]

         برترين‌ها: در روزگاري كه جامعه مجازي و شبكه‌هاي اجتماعي يكي از اركان اصلي ارتباط افراد با يكديگر شده است، ستارگان و چهره‌ها نيز اين صفحات را براي ارتباط بهتر با مردم انتخاب كرده‌اند و با داشتن صفحه در شبكه‌هاي اجتماعي قصد در ارتباط مستمر و دو‌طرفه با مردم دارند. اين مطلب با گزيده‌اي از اين تصاوير در خدمت شماست.

تا به اينجا كه ننه سرما اعصاب درست و حسابي نداشت، چيزاي خوبي نياورد برامون!

 

 

سوگل طهماسبي و تبريك شب يلداش.

 

 

تست بازيگري داري ميدي مگه، يه روز تيريپ لات و گنگ برمي‌داري، يه روز صادق هدايت؟

 

 

اي بابا، هواي كانادا هم آلوده شد؟ چه دنياييه‌ها؟!

 

 

تبريك تولد شاهرخ استخري به همسرش.

 

 

حضور جواد عزتي در فيلم آتاباي نيكي كريمي.

 

 

يكي لطفا بزرگي كنه، سريع آقاي سلطاني رو از مرز خارج كنه. مهم نيست، كدوم مرز. فقط عجله كنين!

 

 

اصلا مگه ميشه آقاي مجر‌ي بياد كار آدمو ببينه، آدم روحيه نگيره؟

 

 

گلايه شبنم مقدمي از كم بودن سينما‌هاي فيلم «خداحافظ دختر شيرازي».

 

 

پرسش اصلي اينجاست كه اين مدل جديد ابرو‌ها تا كجا مي‌خواد بالا بره؟ قراره پيوند بخوره به موها؟!

 

 

ياد شعر كتاب فارسي دبستان افتادم.‌اي كاش من هم پرنده بودم، با شادماني پر مي‌گشودم؛ مي‌رفتم از شهر به روستايي، آنجا كه دارد آب و هوايي!

 

 

سوال: تاكنون چندبار سارا بهرامي را در فيلم‌ها درحال خنديدن ديديد؟ با رسم شكل توضيح دهيد. (۱۹.۵ نمره).

 

 

نيما شعبان نژاد و عروسكش.

 

 

اليكا عبدالرزاقي در پشت صحنه سريال سرباز.

 

 

جمله بسيار سنگين بود؛ يك دقيقه سكوت اعلام مي‌كنم!

 

 

بهرام افشاري هم دروازه‌بان شد؛ البته توي فيلم.

 

 

خانم مقانلو حجابت! باز بچه‌هاي فني مجبور ميشن شش ماه ديگه وقت بذارنا!

 

 

نتيجه زياد گشتن با محمدرضا گلزار رو به خوبي در كپشن مشاهده مي‌كنيد!

 

 

پوستر فيلم سينمايي «جهان با من برقص» در اينستاگرام پژمان جمشيدي.

 

 

ميلاد كه كري مي‌خواند و اعصاب نداشت همه عمر، ديدي كه چگونه شكست عشقي ميلاد گرفت؟ (در حد شايعه سازي از روي كپشن؟!)

 

 

تعداد بازيگراي فيلم «جهان با من برقص» انقدر زياده كه از هر ده نفر، يازده نفر دارن ازش حرف مي‌زنن.

 

 

آقاي جوان، كانادا كه بودي بهت ياد دادن آشپزخونه و رستوران رو هم زنونه مردونه‌ش كني؟! بعد نگفتن شما جزو آقايون محسوب ميشي؟

پ. ن: رامبد جوان، دوتا عكس پشت‌هم منتشر كرده؛ يكي فقط با آقايون رستوران، يكي فقط با خانم‌ها.

 

 

بهران رادان در شيراز.

پ. ن: خوبه كپشن نزده، مهناز نمي‌خوام باور كنم كه آخرين بار بود كه باهم اومديم شيراز.

 

 

ممنون، اما انصافا ربطش به تصوير چي بود؟

پ. ن: بيشتر مي‌خورد بهش كه آرزوي چشمي بسته و نفسي مقاوم بكني برامون.

 

 

شب يلداي محسن تنابنده.

پ. ن: فاجعه فوت فرهاد، كولبر ۱۴ ساله رو تسليت ميگيم.

 

 

ايشالا كه حسن يزداني هرچه زودتر خوب بشه، اما من فقط نگران اينم كه كي قراره كدوم قسمت كيك رو بخوره.

 

 

اشكان خطيبي و پدرش.

پ. ن: حالا ظاهرا كه خيلي ندارد، ايشالا باطني دارد!

 

 

پس اپل لباست كو؟! واقعا بهم برخورد!

 

 

بيشتر به‌نظر مي‌رسه، ترس‌هات پشت سرت باشن البته!

 

 

پس از سانسور اوليه از طرف خواهر عروس و سانسور ثانويه ازطرف ما (كه هيچ نسبتي با عروس نداريم)، تونستيم عكس سروين بيات رو منتشر كنيم تا تبريك تولد ساره بيات رو مشاهده كنين!

 

 

مهتاب كرامتي در چابهار.

 

 

زمان ما «بذار ببينم و بهت خبر ميدم»، نشونه پيچوندن بود كه. الان چرا خوشحالي؟ لغت‌نامه‌ها عوض شده؟!

 

 

توجه شما رو به هشتگ «بازيگران خاص» نيلوفر شهيدي در زير پست خودش جلب مي‌كنم.

 

 

از چي بگم؟ از ايموجي زير پستش يا لباس تنش يا ژستش؟

 

 

به‌جاي همچين كپشني، مستقيم مي‌نوشتي من فيلمنامه‌نويسي بلدم، بهتر نبود؟

 

 

درد دل مريم معصومي.

 

 

خانم حسيني، فيلتر كه مي‌زني، حواست به دست و بالت باشه كه دو رنگ نشه!

 

 

بانو نيلوفرالملوك قاجاري درحال «تفعل»! به حافظ.

 

 

پدرام كريمي قراره هرماهگي پسرش رو هشتگ بزنه، كلكسيون درست كنه آيا؟!

 

 

مجيد ياسر در پشت صحنه سري دوم سريال نون خ.

 

 

عكس خانوادگي شيلا خداداد و همسر و فرزندانش.

 

 

با سري جديد پند‌ها و اندرز‌هاي جذاب و آموزنده دانيال عبادي در خدمت شما هستيم!

 

 

طناز طباطبايي هم بالاخره افتخار دادن، رخ نشون دادن توي اينستاگرام!

 

 

رضا بهرام طبق معمول بدون توضيح خاصي، از خودش عكس منتشر كرده.

 

 

كپشن رستاك درباره آلبوم جديد محسن چاووشي.

 

 

طبيعتا نبايد مي‌نوشت «تمامي دوستان مسيحي و غير مسيحي»؟ اولويت با مسيحيا نبود مگه؟!

 

 

به‌نظرتون به‌جز فيروزكوه و دماوند، بقيه تهران به شوخي عماد طالب‌زاده مي‌خندن؟

پ. ن: بعد به من ميگين بي‌نمك؟!

 

 

آهنگ جديد محمد عليزاده به‌زودي.

 

 

در ادامه عكس ديگه‌اي از آلبوم عكس‌هاي سيروان خسروي رو شاهد هستين. گويا عكاس‌هاي شخصيشون يكي دوتا هم نيستن.

 

 

پسر علي كريمي نشست توي زودپز يا ما مونديم تو فريزر فريز شديم، نفهميديم كي انقدر بزرگ شد؟

 

 

هشتگ رو جدي زدي؟! شما رو با اين سوال تنها ميذارم!

              


ادامه مطلب
امتیاز:
بازدید:
برچسب: ،
موضوع:
[ ۹ دى ۱۳۹۸ ] [ ۰۴:۲۴:۱۶ ] [ اميد ] [ نظرات (0) ]

         برترين‌ها: به مدت يك سال در اواخر دهه ۱۹۸۰، يك هتل پنج ستاره هفت طبقه روي تپه دريايي جان برور، در ۷۰ كيلومتري ساحل تاونزويل در كوئينزلند استراليا شناور بود. اين هتل ۲۰۰ اتاق، يك باشگاه، يك سونا و دو رستوران عالي غذاهاي دريايي داشت و بيرون هتل، يك زمين تنيس شناور بود. اين هتل چنان ابتكار نويي بود كه بسياري از ساكنان تاونزويل كه سنشان قد مي‌دهد، هنوز خاطرات آن را به خوبي به ياد دارند.

 

ايده اين تفريحگاه چهارفصل زاده ذهن «دوگ تاركا» بود كه قصد داشت هتلي روي ديواره بزرگ مرجاني بسازد كه گردشگران هميشه به آن دسترسي داشته باشند. نقشه اصلي اين بود كه سه كشتي تفريحي به طور دائم در اطراف اين ديواره مرجاني لنگر بيندازند، كه غيرعملي به نظر مي‌رسيد. تا اينكه مواجهه اتفاقي با يك شركت سوئدي كه متخصص ساخت خوابگاه‌هاي شناور براي سكو‌هاي نقتي بود، اين ايده را به يك مركز تفريحي شناور تغيير داد.

 

اين هتل توسط يك شركت سنگاپوري ساخته شد و چون قرار بود در جايي قرار بگيرد كه از لحاظ محيط زيستي حساس بود، بايد ويژگي‌هاي زيادي را رعايت مي‌كرد كه مطابق با استاندارد‌هاي سختگيرانه پارك دريايي ديواره بزرگ مرجاني باشد. مثلا اينكه از هيچ رنگ سمي روي بدنه اين هتل نبايد استفاده مي‌شد. هيچ زباله‌اي نبايد در آب‌هاي اطراف آن تخليه مي‌شد. فاضلاب و تمام زايدات مايع تصفيه شده و آب استريل حاصل، چندين كيلومتر دورتر از ديواره ريخته مي‌شد. زباله‌ها هم به خشكي برده مي‌شدند.

اين هتل در سال ۱۹۸۷ با هزينه ۴۰ميليون دلار ساخته شد. اما اختلاف قراردادي با شركت كشتي‌ساز سنگاپوري تحويل آن را تا ژانويه سال بعد به تعويق انداخت. سپس هتل گرفتار يك گردباد شد كه افتتاح آن را دوماه ديگر عقب انداخت. وقتي اين هتل در نهايت در ماه مارس افتتاح شد، بازار گردشگري زمستاني نيمكره شمالي را از دست داده بود. اين تاخير‌ها باعث شد ميليون‌ها دلار از درآمد هتل از دست برود.

از همه سخت تر، گردشگران بايد ۷۰ كيلومتر سوار تاكسي‌هاي آبي مي‌شدند تا به اين هتل در وسط اقيانوس برسند. آب و هواي ناملايم اغلب ارتباط با خشكي را مختل مي‌كرد و گرشگراني كه به آنجا مي‌رسيدند، غالبا دريازده شده بودند. تا اينكه يكي از قايق‌هايي كه براي انتقال بار و مسافر بين هتل و خشكي جابجا مي‌شد، آتش گرفت. اگرچه هيچكس آسيب نديد، اما روي ديد عموم از هتل تاثير منفي گذاشت. اين موضوع در كنار بازاريابي و مديريت ضعيف، باعث ركود اين هتل شد. در نهايت ادامه فعاليت هتل بسيار پرهزينه شد و حدود يك سال بعد از افتتاح آن، هتل شناور به يك شركت ويتنامي فروخته شد.

 

در سال ۱۹۸۹، هتل را به سايگون، ۵۰۰۰ كيلومتر دورتر، انتقال دادند و در رودخانه سايگون متوقف شد. گردشگري در ويتنام بعد از جنگ رونق گرفته بود و نياز زيادي به اقامتگاه‌هاي لوكس داشت. هتل شناور يك راه حل‌ يك شبه عالي بود و جواب هم داد. اين هتل بسيار محبوب شد. اما بار ديگر مشكلات مالي، صاحبان هتل را مجبور به تعطيل كردن آن كرد.

اين بار هتل به كره شمالي فروخته و به منطقه توريستي كوه كومگانگ در مرز كره شمالي و جنوبي برده شد و در سال ۱۹۹۸ براي گردشگران جنوب افتتاح شد. ۱۰ سال بعد، وقتي يكي از سربازان كره شمالي به طور اتفاقي يك زن كره جنوبي را به قتل رساند، تور‌هاي اين منطقه تفريحي به حالت تعويق درآمدند.

اين هتل در عرض ۳۰ سال بيش از ۱۴هزار كيلومتر سفر كرده و اكنون در كره شمالي است، اما بيش از ۱۰ سال است كه تعطيل است. كيم جونگ اون دستور داد كه همه امكانات كهنه و قديمي از اين منطقه گردشگري پاك شوند و اشاره كرد كه اين هتل ۳۰ ساله يا بايد بازسازي شود يا از بين برود يا به يك توسعه دهنده ديگر فروخته شود.

 

 

منبع: amusingplanet              


ادامه مطلب
امتیاز:
بازدید:
برچسب: ،
موضوع:
[ ۹ دى ۱۳۹۸ ] [ ۰۴:۱۸:۱۶ ] [ اميد ] [ نظرات (0) ]

         روزنامه هفت صبح: با برگزاري بازي‌هاي عقب‌افتاده ديروز ليگ برتر، حالا همه تيم‌ها حداقل ۱۵ بازي انجام داده‌اند و مي‌شود به‌صورت رسمي نيم‌فصل اول ليگ نوزدهم را پايان‌يافته تلقي كرد. حالا مي‌شود آمارها، گزارش‌ها و تحليل‌هايي هم درباره نيم‌فصل اول ارائه كرد، از جمله معرفي ناكام‌ترين ستاره‌هاي نقل و انتقالات ابتداي فصل.

جونيور براندائو

 

ناكام‌ترين خريد فصل نقل و انتقالات، اين برزيلي عجيب و غريب بود. او با قراردادي نزديك به ۶۰۰ هزار دلار به پرسپوليس آمد. اگرچه گزينه اول پرسپوليس و كالدرون نبود، اما با توجه به مبلغي كه برايش هزينه شده بود، انتظار‌ها اين بود كه اگر بهترين گلزن نيم‌فصل نباشد، حداقل بهترين گلزن تيمش باشد، اما او در اتفاقي باورنكردني، توانست ركورد پائولو دي كارمو را هم بشكند.

دي كارمو هم اگرچه هيچ گلي براي پرسپوليس نزد و شايعه شد كه در برزيل پرنده‌فروش بوده، اما حداقل يك بار موفق به دريبل دروازه‌بان حريف شد ولي جونيور حتي در استپ كردن هم مشكل داشت، چه برسد به دريبل كردن! جونيور با وعده زدن گل‌هاي زياد به پرسپوليس آمد و كالدرون هم به او به اندازه كافي ميدان داد. او حتي قول گلزني در دربي را هم به هواداران پرسپوليس داد، اما در نهايت آمار صفر گل و صفر پاس گل در كارنامه او در پرسپوليس ثبت شد. نمايش‌هاي ضعيف او باعث شد كالدرون از يك جايي به بعد به صراحت اعلام كند كه ديگر روي براندائو حساب نمي‌كند. در نهايت جونيور به صورت توافقي از پرسپوليس جدا شد.

 

علي دشتي

 

او فصل قبل در سايپا يك سوپرگل به استقلال زده بود و يك فصل قبل‌تر هم در تركيب پارس جنوبي جم يك گل انفرادي ديگر به استقلال زده بود و حسابي توجه اين تيم و هوادارانش را جلب كرده بود، به همين دليل وقتي به اين تيم پيوست، هوادارانش خوشحال شدند كه يك بازيكن تكنيكي به جمع بازيكنان استقلال اضافه شده است. دشتي در تمرينات پيش فصل هم خوب كار كرده بود، اما فصل براي او به شكل غيرمنتظره‌اي آغاز شد. نمايش‌هاي ضعيفش در ابتداي فصل خيلي زود او را از تركيب اصلي استقلال خارج كرد و دشتي در اين تيم به يك بازيكن نيمكت‌نشين تبديل شد.

تنها خاطره خوب هواداران استقلال از او، حركت تكنيكي‌اش در محوطه جريمه تراكتور و پاس گل خوبش به علي كريمي بود. دشتي در يك مقطع هم به دلايل انضباطي مدتي از تمرينات اخراج شد ولي دوباره به تمرينات برگشت. دشتي به‌تازگي باز هم عليه مديران باشگاه مصاحبه كرده و علاوه بر اينكه از نظر فني انتظارات كادر فني را برآورده نكرده، از چشم مديران باشگاه هم افتاده و گفته مي‌شود در فهرست مازاد استقلال قرار گرفته است.

 

فرشاد احمدزاده

 

او يكي از بي‌وفا‌هاي معروف پرسپوليس بود. علاوه بر اين، ليگ و تيمي كه براي ادامه فوتبالش انتخاب كرد بر عصبانيت و دلخوري هواداران پرسپوليس از او افزود. به همين دليل در ميان همه آن‌هايي كه پرسپوليس را در سخت‌ترين روزهايش تنها گذاشتند، او بيشتر از همه از چشم هواداران افتاد. احمدزاده حتي با بدترين لحن و ادبيات به انتقاد‌هاي پيشكسوتان پرسپوليس پاسخ داد. به نظر مي‌رسيد بازگشت فرشاد به اين تيم غيرممكن‌ترين اتفاق در فوتبال ايران باشد، اما او ناگهان بازگشت و پيراهن شماره ۱۰ اين تيم را هم بر تن كرد.

هواداران پرسپوليس فقط با پادرمياني و وساطت بزرگتر‌هاي تيم مثل سيدجلال حسيني بود كه پذيرفتند عليه او شعار ندهند. او در نيم‌فصل اول يا نيمكت‌نشين بود يا وقتي بازي مي‌كرد اخراج و محروم مي‌شد و دست كالدرون را در پوست گردو مي‌گذاشت. سرانجام نيم‌فصل اول براي شماره ۱۰ پرسپوليس بدون هيچ گل و پاس گلي به پايان رسيد و او از نظر فني نتوانست انتظارات كادر فني و هواداران پرسپوليس را برآورده كند تا جايي كه شايعه شده نام او در فهرست مازاد گابريل كالدرون قرار دارد.

 

شايان مصلح

 

او هم يكي از نفرات ليست مازاد گابريل كالدرون در پرسپوليس بود، مثل سروش رفيعي پروسه جدايي او از پرسپوليس جنجالي شد و در حالي كه شايعه شده بود مي‌خواهد به استقلال برود، اما ناگهان سر از سپاهان درآورد. اين انتقال هم سروصداي زيادي به پا كرد.

تنها رقيب هم‌پستي مصلح در سپاهان سعيد آقايي بود و پيش‌بيني مي‌شد كه با او رقابت نزديكي براي قرار گرفتن در تركيب اصلي تيم داشته باشد، اما براي اولين بازي‌اش در سپاهان تا بازي هفته پنجم مقابل پرسپوليس انتظار كشيد كه آن هم به دليل محروميت سعيد آقايي از اين بازي بود! مصلح تا پايان نيم‌فصل فقط در پنج بازي براي سپاهان به ميدان رفت و در سه‌تاي آن‌ها تعويض شد.

او در نيم‌فصل اول قافيه رقابت را به آقايي باخت و همواره انتخاب دوم قلعه‌نويي در پست مدافع چپ بود، مصلح در پرسپوليس بازيكن موثرتري بود و گاهي در حملات گل هم مي‌زد، اما در سپاهان تبديل به يك بازيكن خنثي و كم‌تاثير شده كه كاري به جز حضور در خط دفاع ندارد. با اين حال بعيد است در فهرست مازاد سپاهان قرار بگيرد.

 

روح‌الله باقري

 

مهاجم فصل گذشته استقلال، در اين تيم دوران عجيبي را پشت سر گذاشته بود. گاهي بازي‌هاي فوق العاده‌اي ارائه مي‌داد و گاهي به شدت ضعيف ظاهر مي‌شد. كار به جايي رسيد كه وينفرد شفر او را به دويدن دور زمين و تمرينات انفرادي وادار كرد. در نهايت در ليست مازاد استراماچوني قرار گرفت و با ادعاي اينكه شفر و پسرش و باشگاه استقلال به او ظلم كردند، از استقلال جدا شد. او هم راه مشهد و تيم شهر خودرو را در پيش گرفت. او در اين تيم شروع خوبي داشت و در اولين بازي مقابل پيكان يك گل زيبا هم زد، اما فقط در بازي بعدي اين تيم فيكس بود و به دلايلي نامعلوم كه هنوز هم مشخص نشده، در ادامه بازي‌ها، فقط گاهي به عنوان يار تعويضي به ميدان رفته است.

در بازي‌هاي اخير هم نامش حتي در فهرست ۱۸ نفره شهر خودرو قرار نگرفته است. همين چند هفته پيش بود كه يحيي گل محمدي به شكل تلويحي نارضايتي‌اش را از بازي‌هاي او اعلام كرد و حالا به نظر مي‌رسد او يكي از نفرات قطعي ليست مازاد يحيي در فصل نقل و انتقالات خواهد بود.

 

سياوش يزداني

 

مدافع جنجالي فصل گذشته سپاهان كه با پرسپوليسي‌ها وارد چالش شده بود، يكي از اولين خريد‌هاي استقلال در بازار نقل و انتقالات بود. جذب او انتقاد‌هاي زيادي را از سوي هواداران استقلال به دنبال داشت. آن‌ها معتقد بودند يزداني اگر چه شايد مدافع خوبي باشد، اما نمي‌تواند جاي خالي پژمان منتظري را پر كند ضمن اينكه حاشيه‌هاي زيادي دارد كه مي‌تواند به استقلال ضربه بزند.

او در بازي اول فصل با رأي كميته انضباطي محروم بود، بعد از چهار بازي، به دليل درگيري در دربي از سوي كميته انضباطي دو بازي ديگر محروم شد، مقابل تراكتور بازي كرد و يكي از ضعيف‌ترين بازيكنان استقلال بود و در بازي مقابل سپاهان مصدوم شد و ادامه نيم‌فصل را از دست داد. يزداني به جز محروميت‌هايي كه داشته، از نظر فني هم انتظارات را برآورده نكرده و بازيكني نبوده كه كادر فني و هواداران، حسرت غيبتش در تقريباً نيمي از بازي‌هاي نيم‌فصل را بخورند. او در سپاهان بهتر از اين‌ها كار كرده بود و در حملات هم مؤثر بود و گاهي گل‌هاي حساس و تعيين كننده‌اي مي‌زد، اما در استقلال افت كرده است.

 

سروش رفيعي

 

هافبك محبوب پرسپوليسي‌ها، قبل از آغاز ليگ نوزدهم به شكلي غيرمنتظره در فهرست مازاد گابريل كالدرون قرار گرفت. او اين اتفاق را هضم نكرد و مصاحبه‌هايي جنجالي عليه سرمربي جديد پرسپوليس و مديريت وقت يعني ايرج عرب هم انجام داد، اما سرانجام با اين اتفاق كنار آمد و پس از توافق با باشگاه به مشهد رفت و به شهر خودرو پيوست. پيش‌بيني مي‌شد او براي فصل جديد انگيزه‌هاي زيادي داشته باشد و ثابت كند كه كالدرون درباره او اشتباه كرده، اما حالا كه يك نيم‌فصل از ليگ نوزدهم سپري شده، هواداران پرسپوليس متوجه شده‌اند كه تصميم كالدرون درباره رفيعي درست بوده است.

او چند بازي را به دليل مصدوميت و البته تا آمادگي بدني از دست داده، اما در بازي‌هايي هم كه در تركيب قرار داشته، درخشش خاصي نداشته است. در مقطعي كار به جايي رسيد كه يحيي گل محمدي در لفافه از او انتقاد كرد و هشدار داد كه ممكن است او را در فهرست مازاد نيم‌فصل شهر خودرو قرار بدهد. رفيعي در نيم‌فصل اول گلي نزده و فقط دو پاس گل داده كه يكي از آن‌ها هم از روي نقطه كرنر بوده!              


ادامه مطلب
امتیاز:
بازدید:
برچسب: ،
موضوع:
[ ۹ دى ۱۳۹۸ ] [ ۰۴:۱۲:۴۲ ] [ اميد ] [ نظرات (0) ]
[ ۱ ][ ۲ ][ ۳ ][ ۴ ][ ۵ ][ ۶ ][ ۷ ]
.: Weblog Themes By sitearia :.

درباره وبلاگ

نويسندگان
نظرسنجی
لینک های تبادلی
فاقد لینک
تبادل لینک اتوماتیک
لینک :
خبرنامه
عضویت لغو عضویت
پيوندهای روزانه
لينكي ثبت نشده است
پنل کاربری
نام کاربری :
پسورد :
عضویت
نام کاربری :
پسورد :
تکرار پسورد:
ایمیل :
نام اصلی :
آمار
امروز : ---
دیروز : ---
افراد آنلاین : ---
همه : ---
چت باکس
موضوعات وب
موضوعي ثبت نشده است
امکانات وب

سئو کار حرفه ای / خرید پیج اینستاگرام / باربری / دانلود نرم افزار اندروید  / شرکت خدمات نظافتی در مشهد / شرکت نظافت منزل و راه پله در مشهد / شرکت نظافت راه پله در مشهد / شرکت نظافت منزل در مشهد  /سایت ایرونی  / بازی اندروید  /  خدمات گرافیک آریا گستر  / فروش پیج آماده آریا گستر / نیازمندی های نظافتی / وکیل در مشهد / ارز دیجیتال / نیازمندی های قالیشویی / مبل شویی / املاک شمال  / آرد واحد تهران / فیزیوتراپی سیناطب / sell Instagram account safely / نیازمندی های گردشگری / نیازمندی های سالن زیبایی